امروز همه تویی!

- ای همدم روزگار ،چونی بی من؟

+ مرسی خوبم!

- ای مونس و غمگسار ،چونی بی من؟

+گفتم که...عالیم...همه چی عالیه...تو چطوری؟!

-من با رخ چون خزان زردم بی تو ...

+ :)

- تو با رخ چون بهار، چونی بی من؟

+ ...

 

    چونی بی من           همایون شجریان             مولانا

 

pic:Leonid Afremov@

پ.ن :یه روزی بارونی زرشکیمو میپوشم رو بافت کرم رنگم،موهای یه دست سفیدمو میبافم و میپوشونمش زیر کلاه و شالگردن خاکستریم،در خونه مو قفل میکنم و کلیدشو میذارم تو جیبم،تو اتوبوس به پسری که جاشو بهم میده و میگه "شما بشینین مادر جان" لبخند میزنم،از مغازه ی همیشگی یه پاکت ارزن میخرم و میرم پارک سر خیابون ، میشینم رو همون نیمکتی که زیر درخت چناریه که برگ ریزون پاییز رنجورش کرده و برای کبوترا مشت مشت ارزن میریزم...بعدش گوشیمو از جیب بارونیم در میارم و میام پنل وبلاگم که کامنتامو چک کنم،میتونم تصور کنم اونموقع چه شکلی شدین،دلم غنج میره واستون،واسه مهربونیاتون که همیشه حواستون به نبودنام بوده،شایدم اون روز مثل امروز تایپ کنم هیچ جایی نمیتونه جای وبلاگو برام بگیره!هیچ جا!:)

MasiRika ۱۳ نظر
کمی‌ از «منـ»ی که دوست داشتم باشم...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان