تصور من از چند تن از همسایگان!!
-دییییییینگ!
+سلام خانوم چیز!خوب هستین شما؟!جانم کاری داشتین؟!
-سلام گلم...این بچه هه که قرمز پوشیده بود مال شماس؟!
+آره عزیزم چی شده مگه؟!
-هیچی نون گرفته بودم داشتم برمیگشتم خونه...دیدم مث اینکه ماشین زیر گرفتدش!
+عه؟ای وای...جواب باباشو چی بدم حالا؟!چیزی ازش باقیمونده؟
-نه بابا هِشتَر و وِشتَر شده....یه دمپایی مونده ازش فقط!!=)))))))))
+خدا نکشدت!!=))))))))))
بذا این سریاله تموم شه میرم یه سر ببینم باز چه خاکی به سرم کرده!!
مرسی خبر دادی!
-قربونت برم...خدافظ!!
پ.ن:میشه بچه هاتونو سر ظهری ول ندین تو کوچه؟!
ما هیچی...با این حجم از تولید اصوات ،حنجره ی خودشون جر میخوره...