گلا دوباره جوونه میزنن :)
قدیما تو روستاها،به جای در،جلوی خونهو مزرعه و باغشون یه پرچین چوبی میذاشتن،این شکلی بود که دوطرف مسیرشون،دو تا چوب پله دار مثل نردبون درست میکردن،بعدش چندتا نرده ی بلند چوبی رو بین پله هاینردبون گیر مینداختن،هرموقع کسی میخواست بره یا بیاد باید دونهدونه نرده هارو از پله هاش درمیاورد و میذاشت زمین،بعد اینکه ازش رد شد دوباره میذاشتشون سر جاش.تو گیلان به این درای چوبی میگن بلته(balte) !
شاید به ظاهر چیز ساده ای بیاد،ولی جدن مهم بود!اگه یه بار خوشی میزد زیر دلت و تو این عوالم سیر نمیکردی و یادت میرفت بلته رو بذاری،گاو و اسب و خر و هرچی که تو جاده بود میومد تو باغ!برگای چایی رو گاز میزد،گلا رو لگدمال میکرد،بوته های سبزی رو له میکرد و خلاصه دسترنجات به فنا میرفت!حالا درسته که میشد با زور و زحمت گاو محترمو از زمینت بیرون کنی،ولی بعدش تو میموندی و ردپاهاش که به این زودیا از رو زندگیت پاک نمیشد!
گاهی وقتا یادمون میره بلته دلمونو بذاریم!یادمون میره چقدر برای جزء به جزء قلبمون زحمت کشیدیم،که سرپا بمونه،که نشکنه!فقط یه وقتی به خودمون میایم و میبینیم بلته رو گذاشتیم و قفل و مومش کردیم و نشستیم به ردپاهای اونی که از قلبمون بیرونش کردیم نگاه میکنیم!نمیگم هیچوقت نباید درو روی کسی باز کنیم،میگم حواسمون باشه برا کی بلته رو برمیداریم!
کسی که به زیر پاهاش نگاه کنه!:)
+تصویر از آخرین بقایای بلته!
پ.ن:از تشبیه گاو به معشوق نرنجین!این مخلوق برترو بریزین دور!شاید خودمون تو زندگی قبلیمون گاو بوده باشیم!یا زندگی بعدیمون!:)
پ.ن 2:
ویگن ........ عشق مقدس
+ز حال من مپرس...ز درد من مگو....خزان شده بهار آرزو