ظاهر vs باطن

یعنی هرجور که حساب کتاب کنی نمیشه هضم کرد که بعضی آدما همیشه فرهیخته باشن و لایف استایلشون مادام العمر به های کلاس ترین شکل ممکن باشه!به هرحال گل با گل که فرق نداره...بواقع در بطن هممون یه نوع گل استفاده شده.نمیشه ما اینطوری اونا اونطوری!

شما همین شمس و مولانا رو در نظر بگیر که هرشب میرفتن سماع،با نوای دف و‌تنبک و تار پیچ و تاب میخوردن و چین دامن پخش میکردن هوا و به حالت خلسه و عرفان ورود مینماییدن و هرکسیم که نظاره شون میکرد در دل غبطه میخورد و‌میگفت که کاش من نیز در زندگی اینگونه از ظواهر پوچ دنیوی دست میبریدم و خود را وقف مدارج بالای عرفان مینموییدم!...نمیشه که همش همچین!من مطمئنم یه شب جمعه ای وسط هفته ای چیزی بوده که اینا جمع شن دور هم...تشت وارونه کنن روش ضرب بگیرن،مولانا بره وسط هلیکوپتری بزنه...بعد همچنان که دستاش پشت گردنشه و داره کمرشو مث عقربه ی ساعت شماطه دار ۳۶۰درجه میگردونه،شمس شاباش بذاره دهنش!

یا مثلا جورج کلونی-که فتبارک الله جدا- که همیشه با پرستیژ و جنتلمنه و انگارکن از همون بدو تولد کت شلوار به تنش وصله پینه بوده و بند نافشو از رو کراواتش چیندن،یحتمل  تو خونه ش بلوز کهنه گل گشادشو نصفه نیمه میکنه تو پیژامه ی سفیدش که روش گوسفندای آبی صورتی داره،بعد میشینه رو سفره قرمه سبزی میخوره با از این پیازا که مشت میزنن هشتر و وشتر میشه!(بزرگوار خودشون فرموده بودن قرمه سبزی دوس دارن)

حالا برعکسشم وجود داره...مثلا همین خودمو مثال بزنم براتون جا بیفته...من همیشه که همینطوری بی شعور و بی درک نیستم که!بعضی وقتا خیلیم معقول به نظر میام!یا مثلا درسته که کل هفت تا قسمت اره (saw) رو نشستم با عشق دیدم و همه ی صحنه های خون و خون پاچیش به در و دیوارو بلعیدم،ولی دلیل نمیشه با هر بار دیدن فهرست شیندلر به پهنای صورت اشک نریخته باشم و به هرچی دستم اومده خنج نکشیده باشم!

یعنی میخوام بگم انسان حد متعالی پارادوکسه و شما نمیتونی از رو‌ظاهرش باطنشو دریابی!

البته این پیامو میتونستم با گذاشتن ازین عکسایی که خط صافه بعد کج و لوج به نظر میاد منتقل کنم،زیرشم بنویسم با چشمهایی که اینقدر خطای دید دارند یکدیگر را قضاوت نکنیم!منتها دلم خواست شرحش بدم که شما کامل درکش کنین و خدای نکرده این یه لقمه پولی که از وبلاگ در میارم حروم نباشه.

MasiRika
فِ. شین.
اون تیکه شمس و مولانا عالی بود v:
+ فهرست شیندلر عالیه (:

خیلی متشکر!:))

+آره واقعا فیلم معرکه ایه!:)

محمد هستم
دارم تصور میکنم مامور سرشماریم. رفتم جلو یه خونه ویلایی با درب آهنی آبی و یه لوزی بزرگ وسطش. زنگ و میزنم و کلونی با اون تیپ میاد و همینطور که انگشت کوچیکش توی گوشش کند و کاو میکنه بهم آمار میده :/

درب آهنی با لوزی!:))))

احتمالا قبل وا کردن در‌م صدای کشیده شدن دمپایی‌ ابری رو‌‌زمین میاد!:))

ف.ع ‏ ‏‏ ‏
پاراگراف آخر  :)) 

ما همچین آدمای متعهدی هستیم!:))

🍃 nasim 🐦
نوشته هات در حد نوشته های ژوله و محراب قاسم خانی برام عزیزن !

وای نسیم نمیدونی چقد این حرفت بهم چسبید!:*)


الکس وات
البته در موارد بسیاری مرزی بین تظاهر و عادت و شخصیت نیست دیگه بواقع :| از اون طرف هم معیار هایی که برای قضاوت مردم پاشون وسط هست همیشه در حال تغییر بسته به شرایط :| به نظرم روی شناخت کار کنیم بهتر از اینه که بخوایم تظاهر رو ریشه کن کنیم :))) جای اینکه به طرف مقابل بسپاریم سُکان کشتی رو خودمون به دست بگیریم اینطوری :-" 

حالا الزاما منظورم تظاهر نبوده،بعضی از همین عادتا و شخصیتایی که تو ظاهر نمود پیدا میکنه م باطن آدمو بی نقص نشون میده!منظورم اینه که همه تو بطن خودشون یه سری رفتارا و یه سری عیب و ایرادا دارن که حالا بعضیا نمیتونن مث بقیه تظاهر کنن و نشونش ندن،میگم اونائم باید اینکه فقط خودشون به همچین عارضه های شخصیتی مبتلا نیستنو قبول کنن!در کل با حرفات موافقم و مرسی از اینکه اینقدر متمرکز تو کلاس میشینی و تحلیل میکنی!دو تا مثبت گذاشتم جلو اسمت،دوتا دیگه بگیری عکس و اسمتو میدم دفتر بعنوان دانش آموز نمونه بزنن رو برد!:*)

Faber The Great
خخخخخخخ
حسابی خندوندیم، می دونستی؟
خیلی وقت بود همچین نوشته طنزآمیزی نخونده بودم
حسابی به وجودم چربید
الهی همون قرمه سبزی گوشت بشه به بدنت، آبم نشه
احیانا خنج هم می کشی، یه جور بکش به سر و صورت ما نگیره :)

مرسی مرسی خوشحالم کردی!:*)

شرمنده میکنی مارو!:))
این آب نشه شبیه لعن و نفرین بودا!عب نداره میدونم نیتت خیر بود!=}
دیگه من اونموقع هیچی جلودارم نیست،خودتون یه گوشه کناری بمونین که مورد هجوم خنجای من واقع نشین!:))

شکوفه .
از شمس و مولاناش که بگذریم بقیه ش پخشمون کرد کف اتاق:))
لقمه نونت حلااالت آبجی خلاق ما 

خاک عالم خیلی توهین آمیز بود؟!شب تو خواب مولانا میاد بهم میگه گستاخ فرومایه بعد مثنوی قطورشو میکوبه تو سرم میره!یه لگدم تو راه بهم میزنه!غلطی کردیما!:/

فداتم شکوفه جان جانم!:*

شکوفه .
حالا اگه امشب اومد به خوابت ینی توهین آمیز بوده. اونوخ مام خبر کن که بدونیم حساسه، یه وخ سر به سرش نزاریم..

نه خداروشکر نیومد!:)))

ولی خب شاید سرش شلوغ بوده مرحوم....تا یه هفته بمونیم بعد تصمیم گیری نهایی رو‌انجام‌ میدیم!:))

تو کا
منم اره ها رو با جون و دل نشستم دیدم و به جاییم برنخورد :دی 
این جدیده رو ولی دیگه نمی دونم چرا دست و دلم نمیره ببینم :/ 

جدی جدی؟!*-*
الان حس پیدا کردن یه آشنا تو غربتو دارم!*-*
دقیقا منم هنوز رغبت نکردم ببینمش...دیگه همه چی رو که فهمیدیم،چی باقی مونده واسه قسمت آخر؟!

محمود بنائی
الانه که صنف مولانا دوستان، جامه دران بریزن اینجا :)))
خیلی هم نمیشه که آدم ظاهرش به باطنش بیاد، یک سری چیزها خیلی دیگه پشت پرده است، باید همون پشت پرده بمونه. مثلا فکر کن دزدای توی شهر مثل دزدای توی کارتون ها بودن، یک چشم بند مشکی با دو تا سوراخ روی چشمشون، یک کلاه سرشون و یک گونی هم روی کولشون :)‌ مثلا همین مستر یاوری، با این تیپ میشد رئیس بانک مرکزی! نمیشد که! 
گفتی کت جرج کلونی! ما یک نفر داریم بهش میگن رسول کتی‌! ایشون کل ایام سال کت تنشونه، یعنی چه توی تابستان که از گرما له له می زنیم، چه توی زمستون که همه شش تا کاپشن و لباس پشمی میپوشن! واقعا برام سوال شد که شب موقع خواب هم با کت و شلور میخوابه؟ اصلا کل ذهنیاتم به هم ریخت وقتی با پی جامه و زیرپیراهن تصورش کردم. کاش با همون کت و شلوار بخوابه. 


الان مشکل اصلی ما خود مولی جونه!که آیا دلخور شده ازم یا نه!:))

آره دارم فک میکنم خیلی خودشونو ضایع میکردن با همچین بروز شخصیتی ای!:))
رسول کتی!:)))))
استخرم با کت و شلوار؟!یا کنسرت دبی ابی؟!نکنه از این کارا آقا کنسرت حرمت داره،همه اونجا ازین شلوارک خال خالیا میپوشن!خودش معذب میشه!:)))
اون جمله «کاش با کت و شلوار بخوابه»ت نابودم کرد!:)))))

پرهـ امـ
ماشالا ماشالاا : )))
به صورت خارق العاده ای خوب و توپ و دلچسب و کیف درار!! مینویسی شما : )

خاک عالم،خجالت زده مون کردی،لطف داری شما!:">>>>

Pary darya
(((((= این ترشحات طنزتوداخل کارمون هم استفاده کن تادر جدیدی از شغلمونوبه روی جهان بگشاییم مسی

پری لعنتی!=))))))))))))

با این ارادت کاریت منو‌ به آینده شغلیمون امیدوار میکنی!=))

پرهام :
موافقم نیستم با مورد جورج کلونی. به اعتقاد من در کلونی خاصیتی هست که باعث میشه بلوز گله و گشاد و تنبان گوسفندنشانش، کت شلوار والنتینو به نظر بیاد. درواقع پرستیژ کلونی خدشه ناپذیره، به بیان بهتر این لباس نیست که به کلونی اعتبار میده، کلونیه که به لباس ها اعتبار میده. یه همچین سطحی یعنی.
بعد تا جاییکه من شنیدم کلونی لوبیاپلو دوست داشت ها! یه جا نازنین بنیادی تو مصاحبه ش میگه این موضوعو(الان این که کلونی لوبیاپلو میخوره یا قرمه سبزی خیلی مسئله ی حیاتی و خطیری بود که آینده ی مملکت ما به اون وابسته ست و حتما باید ذکرش میکردم)

گفتنی ها رو هم دوستان فرمودند. حلال بی شبهت است کیسه ی زری که از بیان می ستانید.(نمیدونم چرا ابوالفضل بیهقی درونم یه هو فعال شد:/)

با حرفات کاملا موافقم!دیوید بکهامم همینه آقا!بیصاحاب ازین شلوار کوردیام بپوشه با این پیراهن گل‌گلیای دهه چهل،بازم انگار گرد جذابیت پاچیدن بهش!

منتها من مثال زدم‌که همچین مدل لباسیم در خلوت براش متصور شیم!=}

من یه مصاحبه خونده بودم ازش گفته بود قرمه سبزی و آش رشته و لوبیاپلو!ولی خب بازم اینو‌گفتی شک کردم دوباره سرچ‌کردم!(کی فک میکرد یه روزی یکی تو گوگل سرچ کنه «جورج کلونی قرمه سبزی»؟!)
من نکته سنجیتو تحسین میکنم همیشه!=))))

با کلامت شرحه شرحه شدم بواقع!=))

__ پریچک __
به به که خستگیم در رفت :))
هربار دیگه شمس و مولانا یادم بیاد اول کلی میخندم ... 
انگار که تیتر گنده زدی عرفا در پارتی 
چند وقت دیگه لابد مولانا رو باید مِلانی صدا کنیم :))) 

ای جان!:))

دیگه میخواستم حافظ و اینارم بیارم تو پارتی بشکن بزنن مولانارو دور کنن متاسفانه قرناشون جور نبود!:دی
خوبه ها...دارم تصورش میکنم با آرمین تو ای اف ام یه فیت بده!^^

گلاویژ ...
مولانا رو تو گور لرزوندی خواهر 😂

شرمندش شدم اصن!:)))

محمود دوم
بله بله، انسان کامل نداریم و هموناییم که کامل و فرهیخته و فلان و بسالن بخاطر و بر اساس ارزش گذاری یه عده دیگه کامل و فرهیخته و فلان و بسال حساب میشن، پس کی به کیه، بشینیم با طنز نویسی تو حال کنیم

آره فقط باید تاکید کنم که اون آدمای قسمت دومی که گفتی فقط کامل حساب میشن!چون خیلی از جمله آخرت خوشم اومد یه دوتا مثبتم به شما میدم!^^

صخره .
وای مسی مسی مسیییییی! خدا نکشتت خواهر:-D خیییلی عاالییییی بود :-D ففط اون تیکه که شمس شاباش میذاره دهن مولانا:-D

+چه همه کامنت گذارنده هات اشنا بودن! بیشینم دانه دانه کامنتارو بخونم:-D 

مسی فدات!:*)

یجوری تعریف میکنی آدم ذوق میکنه!:*))))

صخره .
از کامنتا هم فقط جوابت که گفته بودی شب مولانا اینا میان تو خوابت مثنوی میکوبن تو سرت و لگد میزنن

و پرهام که میگه حلال بی شبهت است انچه از بیان به دست می اوری:-D


کامنت پری و ملانی:-D فیت با تو ای اف ام:-D 

داهانتان لعنتیا:-D 
خلیم هممون به خدا:-D 

نیومدن بحمدالله!ولی بعید میدونم بخاطر فیتش با تو ای اف ام شاکی نشه!احتمالا تو موزیک ویدئوشون جای اون دختره که آرمین زنده چالش میکرد منو پیشنهاد بده!-_-


پرهام یه جایی یه روزی حواسش نبوده چهارپنج برگ تذکره الاولیا خورده...شک ندارم!:)))

ما تو این عرصه به گرد پای شمائم نمیرسیم!^^ *-*

ــ یاس ــ
=))))))) اقا لعنت به کنکور که تو کم میای و کم مینویسی =))مردم از خنده

اصن یکی به کنکور لعنت میفرسته دل و جیگرم خنک میشه یعنی!^^

همیشه بخندی یاسی!*-*

مهدی صالح پور
برای من همیشه سوال بوده که شمس و مولانا زندگی شون رو از چه راهی میگذروندن؟ مالی منظورمه. بالاخره مولانا زن و بچه داشته و خرج و عروسی و دو تا پسر و اینا. 

از شاگرداشون هیچی نمیگیرفتن؟!

البته خرجیم نداشتن که بندگون خدا...لباساشون همش پاره پوره بوده،خورد و خوراکشونم لابد یه گاوی گوسفندی مزرعه ای چیزی داشتن!اگه وجترین نبوده باشن!😶

Anne Shirley
عااااااقااااا این چه وضعشه خو؟ 
ینی چی که اینقدر خوب مینویسی؟؟؟ 
ینی چی که یه جوری مینویسی آدم از خنده بپاچه به در و دیوار؟؟ :)))))))

ای جانم!:))

اینطوری تعریف میکنی ازم که آب میشم میرم لابلای پرز مرز فرش!:">>>
لطف داری عزیزدل!*-*

پرهام :
اون جمله ی "پرهام، چهارپنج برگ تذکره الاولیا خورده..." که فرمودین، به طور مضمر و موذیانه ای بر این پیشفرض استوار بود که: "پرهام یک بز است". خواستم بگم از چشمم پنهان نموند. منتظر پاسخ این اهانت باش. و قصاص ما سخت و به یادماندنی خواهد بود...#تقاص میگیریم
:)))

خاک عالم!=)))))))))))
آقا شرمنده ما جسارت نکردیم خدمت شما!میخواستم سطح کمالاتتو جوری شرح بدم که برا همه قابل لمس باشه،دیدم تنها راهش اینه که تصور شه چندتا کتاب اصیل و‌ درست درمون تو‌ وجودته!بعد دیدم پروسه تخمیر کاغذ و مولکول گیریش و اینا سخته که بگم تزریق کردن بهت،این بود که دیدم آسون ترین راهش این بود که خورده باشیش!^^
آخیش!جمعش کردم!:)))

محمد .ح
خوب بود

:)

!!!!!
من همیشه اون آدمِ آخرِ سالنم که همه چی رو از اون عقب میبینه ولی صداش در نمیاد! ولی دیگه نتونستم فقط نگاه کنم! چند وقتی میشه که اینجا رو پیدا کردم و از دوباره و دوباره و دوباره خوندن پست ها لذت میبرم! انگار یه حسی تو وجودم و برانگیخته میکنه. واصلا هم تکراری نمیشه! انگار به اینجا اعتیاد پیدا کردم! گاهی وقتا آدم دلش میخواد اون چیزی که حسش و بیدار میکنه با خودش داشته باشه به خاطر همینم چندتا از پست ها رو pdf کردم و ریختم تو گوشی :) ولی بوی خوب مهم نیست مهم اون گلیه که بوی خوب میده! و...

حتی قابل تصورم نیست که چقدر از این کامنت حس فوق العاده ای گرفتم!:)

من واقعا نمیدونم درمورد این همه لطفت چی بگم...کامنتتو چندبار خوندم و هربار بیشتر لبخند شدم از این همه مهربونی و حس خوبی که تو‌ حرفات بود...و اینکه‌ممنونم که با گفتنش باعث شدی منم حس بهتری  به خودم و اینجا پیدا کنم!:*)
امیدوارم بازم اینجا ببینمت:)

!!!!!
اگر میدونستم زودتر اعلام وجود میکردم :)


نه زمان مناسبی بود،دقیقا وقتی بود که حس کردم عمر این وبم تموم شده!:)

آخرین باری که همچین حسی داشتم یکی از بچه ها لطف کرد از سرم انداخت،الانم شما!:)
در کل اینجا تا وقتی زنده س که شما بخونینش[خیلی جمله ی کلیشه ای ایه ولی من خیلی باهاش حال میکنم!!^^]

!!!!!
اینجا پتانسیل بالایی داره! مثلا چرا یه کتاب به اسم"یه خورده من" چاپ نشه؟ :)

من کلا مشکلات زیاد و عجیبی واسم پیش میاد! مثلا تو دنیا واسه چند نفر پیش اومده که به خاطر نشتی لوله های شوفاژ تو بایگانی پرونده ی تحصیلیش کلا نابود بشه؟! :)
و خیلی مشکلات دیگه.
ولی عادت کردم به نگاه کردن! و خندیدن به بدشانسی خودم!
خوندن اینجا باعث میشه ظرفیتم برای جدی نگرفتن این چیزا بیشتر بشه! در عین ناراحتی اینجا رو میخونم و ریست میشم :)


اینجا دنبال کننده ی خودش و داره. هم کسایی که میان کامنت میزارن و نظر میدن و هم خیلیا ممکنه مثل من تا الآن ساکت باشن
فقط دوتا چشم که دارن از تو تاریکی نگاه میکنن :)
http://masirika.blog.ir/1395/03/03/a
این پست اول اینجاست! فقط خواستم یادآوری کنم تو پست اول نوشته شده که قراره اینجا با بقیه جاها متفاوت باشه و حتی مخاطب خاصی هم قرار نبوده داشته باشه.البته ظاهرا طرفدار زیاد داره :)

نه خب ‌در این حدم دیگه نیست،خیلی کار داره تا پستام اونی که میخوام بشه!:))

Wow!!!یعنی کلا پوکید پروندت؟!بعد چیکارش کردی تونستی دوباره مدارکتو درست کنی؟!😶
من کاملا به لایف استایلت کردیت میدم!^^
از اعماق وجودم بابت همچین چیزی خوشحال شدم!حقیقتش از اولین روزایی که اینجارو باز کردم هدفم همین بود که حس خوب بدم،الان که اینارو میگی احساس میکنم رسالتمو انجام دادم اصن!:)))
خیلی کار بزرگیه که حرفایی رو بزنی که یکی نسبت به خودش احساس رضایت کنه!شما الان با حرفات همچین کاری کردی با من!:*)
هرچقد که زمان بیشتری میگذره آدم نسبت به مخاطب داشتن حریص تر میشه!:)
ولی ممنون بابت یادآوری پست اولم،باعث شد یکم راجب این روند مذبوحانه ای که پیش گرفتم تأمل کنم!:)
شما اسمی آدرسی ایمیلی چیزی از خودت نمیذاری برامون؟!:)

!!!!!
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
تا دیپلم پروندم بازیابی شد ولی چون یه قسمتیش و بک آپ نگرفته بودن و یه سری کوتاهیا از سمت خودشون بود هنوز درگیرم :)
ولی این که چیزی نیست ! کی تا حالا چسب قطره ای ریخته تو چشمش و با چشمای تار و داغون قضیه رو تعریف کنه و بقیه تعجب کنن؟ یا کی در روز ۲ بار پشت سر هم تصادف کرده؟ :)

و از این اتفاق های نادرِ عجیب...
البته یه جاهایی هم همینجوری شانس آوردم :)

بالاخره هر چیزی بازخورد داره. بازخورد اینجا و حس خوبی که به من و بقیه میده باید یه جاهایی برگرده دیگه :)

*** ***** **** ***** ** **** **** **** ** **** * *** **** * ******* **** **** ***** ** **** ***** *** ** ** **** **** *** ***** ***** **** *** *** **** **** * **** ***** ** ***** ***** ** ****** **** ** ***** **** **

*** *** ****** **** ** *** *** * ***** ** * **** *** ******* *** ** *
** *** **** ** **** **** **** **** ** ******* *** * ***** **** ***** ****** ** ** *** **

بازم خوبه تا دیپلم رسید،پیش دانشگاهیم برو‌ دوباره امتحان بده قال قضیه کنده شه!:/

سوالی که اینجا مطرحه اینه که چسب قطره تو چشم چیکار میکرد؟!با هر زاویه ی احتمالی که تصور میکنم دستت خورده باشه نمیشه!:))))
شما یکم بیشتر مراقب خودت باش!😶

چقد خوبه همچین حسی!الان دلم میخواد هی بیشتر حس خوب بدم هی بیشتر برگرده!:))

بالاخره که نمایش تموم شه همه چراغا روشن میشه!حتی چراغای ته سالن!!^^
خب الان قضیه داره جالب میشه!*-*
یه حدسایی میتونم بزنم...ولی نه با اطمینان!آی پی رو که چک کردم چیزی دستگیرم نشد!ولی از رو چیزای دیگه دارم به یه نتایجی میرسم!:))
شرلوک هلمز؟!من در بهترین حالت کارآگاه کوآلاییم که چیزا خودشون کنار هم چیده میشن تا حلشون کنم!:)))
(نمیدونم درست ستاره دارش کردم یا نه!یا اصلا لازم بود که ستاره دارش کنم؟!😶)

!!!!!
فکر کنم تنها راه حلش اینه که اعتراف کنم :)
زبان فارسی تو اینترنت واسم خیلی مهمه و معتقدم مسنجر هایی مثل تلگرام دارن به زبان فارسی صدمه میزنن چون جایی ایندکس نمیشن!
البته لینستاگرام ایندکس میشه!!

دیگه الان باید معلوم شده باشه! :)

بیاین شعور کارآگاه کوآلارم مورد بازیچه قرار ندیم،من نهایتا میتونم مث باب اسفنجی فکر کنم،چون هنوزم متوجه نشدم!:/

شما مطمئنین منو اشتباه نگرفتین؟!:))

!!!!!
یه پیام داده بودم که کلیات چیزی که گفته بودم همین کامنت قبلی بود و گفته بودم با دیدن اینجا خیلی خوشحال شدم و....
:) دیگه واضحتر از این؟
مطمئنم :)

متوجه شدم الان...من تصورم این بود که آشناییتی داشتم از قبل و این حرفا!:)

در کل بازم ممنون!:)

+من با اجازتون چندتا از کامنتای قبلیتونو عدم نمایش زدم چون کلشو ستاره دار کرده بودم چیزی نمونده بود ازش!:)

!!!!!
خوب خودم که گفتم قبلا آشنایی نبوده و حرفی زده نشده!

اصلا همش عدم نمایش باشه! :)) اینجا مال هرکی هست اختیارشم دست خودشه :)

دارم به این نتیجه میرسم ضریب هوشیم از باب اسفنجیم پایین تره!😶


خاک عالم نه این چه حرفیه اینجا متعلق به همه س اصن!:))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
کمی‌ از «منـ»ی که دوست داشتم باشم...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان