رفتی و همچنان به خیال من اندری!

صبح کلاس داشتم،گفتم یکم‌تو این هوای یه‌ماه مونده به بهار قدم‌ بزنم.از این بارون خورده ریزه هام میاد،یکم این نابسامانیارو بشوره ببره!

هوا یکم مه داشت،صدای گنجشکام میومد،خلاصه شرایط خیلی مناسب بود برای ایجاد عشق در‌نگاه اول و این بساطا که خب تو اون ساعت صبح و تو این هوای سوز دار سگ نمیاد بیرون قدم بزنه چه برسه به یه‌کیس مناسب که ترکیب چهره ش‌ جوونیای جک نیکلسون‌و گری اولدمن باشه و صداشم یه چیزی تو‌مایه های محمدرضا فروتن ، که خب بالاخره تو همون نگاه اول و دوم جذابیتش یه لگدی بزنه!

وایسادم کنار خط عابر تا ماشین سفیدی که داشت میومد رد شه تا برم اونور خیابون،تو عوالم خودم بود و داشتم فک میکردم‌ کاش سامان گلریز عموم بود و بعد کلاس ناهار میرفتم پیشش که یهو ماشینه چلپ زد تو‌ چاله و با صدای پرزشتککک مانندی دو سه لیتر مخلوط گل و آب پاشیده شد روم!با سر و وضع درمونده م برگشتم سمت ماشین سفیده که داشت دور میشد و از ته دلم چهارپنج تا فحش درست درمون که خب مطمئنا مناسب بیان در این فضای فرهنگی نیست فرستادم براش!شده بودم عین اندی تو شاوشنک وقتی غوطه ور در گل و مدفوع و فاضلاب چندین مایلو طی کرد تا به رستگاری برسه.چیه این بی آبی و خشکسالی که میگن؟اندازه کل آب دریاچه ارومیه که خشک شد تو همین یه چیکه چاله بود که...

بله داشتم عرض میکردم...همونطوری داشت فحشای پر و‌پیمون تری به ذهنم میرسید که یهو دیدم یارو زده رو ترمز و‌ داره دنده عقب میگیره!به‌سرعت برق‌و باد کل چیزایی که تو فیلما دیده بودم و یه سری فانتزیای خودم از جلو چشمم رد شد که بله الان میاد خواهش میکنه منو برسونه به مقصدم و کلی عذرخواهی و بعدشم یکم آشنا میشیم و چندماه بعدم‌ منو دعوت میکنه یه رستورانی و حالا چی بپوشم و اینا...دیگه رسیده بودم به صحنه ای که جعبه حلقه رو باز میکنه میذاره جلوم و منم بعد چندثانیه میبندمش و میگم ببخشید ولی من زندگیمو همینطوری دوس دارم که خب طرف رسید بهم و یکم جلو تر ازم ترمز‌ کرد...ماشینشو‌ گذاشت روشن بمونه و پیاده شد.موهاش جوگندمی بود و سنش حدودا ۳۰وخورده ای میزد...خب تا اینجا که بحمدالله مقبول بود شرایط!داشتم گلومو صاف میکردم که در جواب عذرخواهیش بگم خواهش میکنم این چه حرفیه پیش میاد! که تا رسید بهم شروع کرد به داد و بیداد و‌ ننه من غریبم بازی که «خانوم مگه کنار چاله جای واستادنه؟!»

چندثانیه بهت زده بخاطر این حرکت عجیب غریبش وایسادم نگاش کردم،بعد به سختی جمع و جور کردم خودمو گفتم ببخشید دیگه من چاله رو اینجا نکندم!

انگار که مثلا جاستین بیبره،هواپیماش در حال پریدنه و منم دختر تینیجریم که کشته مرده ی اخلاق مزخرفشم و آویزون گردنش شدم تا باهاش سلفی بگیرم با کلافگی گفت : من دیرم شده خانوم‌ محترم!

گفتم بفرمایید آقا من که نگهتون نداشتم!

مردک بی ادب بدون اینکه یه عذرخواهی خشک و خالی از دهنش در بیاد رفت نشست تو ماشین و گاز داد رفت!یعنی واقعا رفتا!

مسیر منتهی به مقصدو  که با سر و وضع درب و داغون میپیمودم به این فکر میکردم که کاش جعبه حلقه رو‌ تو سرش خورد میکردم!این چرا اینطوری کرد؟!

خلاصه به این هواها اعتماد نکنین!عشق و عاشقی و اینارم بندازین چندماه بعد!

بمونین تا بهار که چاله چوله ها خالی باشه...


پ.ن :جدی کسی اینجا با سامان گلریز نسبتی نداره؟مدیونین اگه شامی چیزی دعوتتون کنه خونه ش و منو با خودتون نبرین

پ.ن ۲ : چندوقت بود به یه لیست از فیلمای موردعلاقه م فکر میکردم،که هروقت دلم خواست کم‌و زیادش کنم.گفتم اینجا بنویسمش!الان یکم حس سبکی دارم،البته اگه نصفه شب یهو بیدار نشم و اسم فیلمایی که جا انداختم یادم نیاد!

پ.ن ۳ : خیلی وقته خویشتنداری کردم و آهنگ قدیمی قشنگامو اینجا نذاشتم!هیشکیم یادآوری نکرد!به روی خودم نمیارم که این یعنی هیچوقت آهنگامو دوس نداشتین و همیشه با اکراه گوش میدادین!-_-

پ.ن ۴ : حتی خیلی وقت بود کیسه کیسه پی نوشت نامرتبط نپاشیده بودم ته پستم!اصلا لذتش داشت یادم میرفت...چیه این اداها؟!

MasiRika
صخره .
مسیییییی*______* :)

جان جان!*-*

داداشی^_^
یاد بگیر هروقت تو اجتماع حقتو خوردن، کسی متلک انداخت، بی احترامی کرد یا هرچیز دیگه ای،جوابش رو با فریاد بدی...اینطوری باعث میشی نذاری این اتفاق برای یه شخص دیگه ای هم رخ بده...این حرکت به مردنماها نشون میده دخترای الان ساکت نیستن مثل گذشته که هرکی تو سرشون زد حرفی نزنن و به خیال خودشون حجب و حیا به خرج بدن...ولی اینا حجب و حیا نیست،اینا میدون دادن به آدمای پست فطرتیه که هرکاری دلشون میخواد میکنن و تهشم جوابی شایسته لیاقت شون دریافت نمیکنن
راجع به سامان گلریز هم باید بگم ک آقا مهران میره خونه برادر سامان گلریز و به برادرزاده ش درس میده،تازه میگه دستپخت برادرش هم خوبه😂😂😂

من سعی کردم جوابشو مث خودش بدم،دوس داشتم یکم داد و بیداد کنم که بفهمه رفتارش زشت بوده ولی حوصله شلوغی بعدشو نداشتم!

از طرفیم به حدی از عکس‌العملش و حق به جانبیش تعجب کردم که فراموش کردم اون مقصر بوده که تو خیابون تک لاین با اون سرعت داشته میرفته
جدی ؟!چرا مارو با خودش نبرد؟!ای بابا...ای بابا...
توجه کردی بعد مدتها یه کامنتت بدون سانسور و اینا باقی موند؟!هرچند فک کنم باید بند آخرو بخاطر محفوظ موندن هویت ستاره دار میکردم!:دی

___ سلوچ
اول که کلی خندیدیم مرسی از هوای دل انگیز
بعدشم خواهر یه خورده انتظارتتو بیار پایین پسرای بیچاره آخه ترکیب اولدمن و فروتن داریم مگه اصن تو این کشور :/

امیدوارم برا شما پیش نیاد که‌ما بخندیم!:دی
هعععی چی بگم!خدا هیچکسو تو زمان و مکان اشتباه خلق نکنه!سلیقه م تو قرن ۲۰متوقفه!

الکس وات
باید گواهی محضری بیاریم که آقا بذار ما منتظر شنیدن اون آرشیو موسیقی هستیم دونه به دونه ؟ :| :)) 

اینقدر رئال و جامع و خوب توصیف کردی شرایط رو کاملا حس کردم :))) میتونیم بگیم صبحت تمام ویژگی های یه صبح خوب رو داشت مثلا : ظاهر 10 از 10 - هوا 10 از 10 - شرایط سنی و سلامتی 10 از 10 ولی لوکیشن 1.5 از 10 :))) کاش سوئیسی جایی بودی فقط برا همون نیم ساعت سر صبح رو :)) ولی هوا چه هوایی شده :-" 

حتی اون شهرام شب پره ها؟!دستم ننداز!:))


حس کردی خودتم یه مشت گل و شل پاشیده شده روت!:)
اجازه بده یه تاپیک شانس م اضافه کنم به خودم صفر بدم!
اگه به منه تو همون سوئیسم یکی مست و پاتیل میاد میزنه بهم شتلک پتلکم میکنه!بخت که نداریم!
اصن خود جنسه!!:)))


خاتون ..
رو که نیست قابلمه چودنه
خوب شد که تورو سوار نکرد ..ببین چه بى فرهنگى بوده .خدا صلاحتو میدونسته:دى
یک بار که یکی این حرکت رو جلوى خودش بزنه اون موقع میفهمه قضیه از چه قراره
اقا باور کن کلا من هر دفعه که میخوام پستت رو بخونم میرم اول ته پستت ببینم اهنگ داره یا نه بعد اهنگشو پلی میکنم و همراه با اون شروع میکنم به خوندن..اینقدر خوبه
همیشه بذار.من سلیقتو تو اهنگهاى انتخابیت دوست دارم

قابلمه چودن!:)))
راس میگی به این طرف قضیه نگاه نکرده بودم!اگه بعد آشنایی میفهمیدم انقد بی شخصیته دیگه راه برگشت نداشتم!:)))
ایشالا لباس سفید دومادی تنش باشه و اینطوری گل مال شه....
جدی؟!**-**
از این به بعد میذارم حتما!*-*

sina S.M
جاستین بیبرو خوب گفتی ناموسن 😂 

دلت خوشه ها من فکر کردم صدای فوحشاتو شنیده و اومده دمار از روزگارت در بیاره :)) اخه فکر کنم یه همچین فیلمی دیدم که طرف به ماشینه که داره رد میشه بلند فحش میده بعد ماشینه یهو وای میسه دنده عقب میگیره بعد قلب طرف میاد تو دهنش 😂


با این توصیفی که گفتی قشنگ معلوم بود از قصد رفته تو چاله :)) 

+ میبینم که خودت از همه بلاگرای جهان به سامان گلریز نزدیک تری و ادای دور بودن در میاری :دی حکایت اب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیمه . 

اگه اخر پستت به جای سامان گلریز گرین کارت امریکا درخواست میدادی فرداش برات پست شده بود.:$/

بلند فحش‌نمیدادم،آروم ملایم تو‌دلم!:))البته اگه فک میکردم که میشنوه بلندتر میگفتم دلم خنک شه ولی میدونستم صدام نمیرسه!

فک کردم میخوای بگی دنده عقب میگیره زیرش میکنه!😁

به همین وقت عزیز الهی وسط کوه و بیابون پنچر کنه اگه از قصد بوده!-_-

میبینی سینا؟!
انقد بهم نزدیک بوده و من با حسرت به ته چینای مرغ زیباش تو تلوزیون خیره میشدم...

واقعا...کاش یه چیز دیگه سفارش میدادم!😀😀😀

حضرت کازیمو
چه بیان شیرین و زبان نمکین‌ی

مرسی لطف دارین!:) 

آسـوکـآ آآ
ای بابا
طبق پیش بینیِ رمان هایی که خوندم باید به پای هم پیر میشدین که :|
چه پررو شدن مردم :|
ایششه تختِ سر :|

نتیجه گیری:زندگی خیلی سگی تر از رماناست!-_-

واقعا تخت سر!!:)))

پرهام :
فقط اون نتیجه ی اخلاقی آخر پست!:))
ولی خدایی از یه اتفاق عادی، چه سناریویی شکل دادی تو ذهنت! اصلا من الان کشف کردم که اصرار شهرداری به تخصیص چاله چوله روی آسفالت های خیابونا درواقع در راستای ترویج امر مقدس ازدواج و سیاست های افزایش جمعیته:/
اون "خانوم مگه اینجا جای ایستادنه؟" رو که گفت، پوکرفیسیت عجیبی بر من مستولی شد:|
البته خب منصف باشیم آدم باید حواسش به چاله چوله ها هم باشه دیگه، بالاخره تو سوئد که زندگی نمیکنیم همه جا سنگفرش و ترگل ورگل باشه. ولی خب باز عجیب بود حرف طرف، یعنی تا اینجاش رو میدونست که نباید بعد ازاون اتفاق همینجوری سرش رو بندازه پایین و بره و باید برگرده منتها از این جا به بعدش دیگه اون قسمت از مُخش که مربوط به اجرای قواعد اخلاقیه یاری نکرده، اشتباها طلبکار شده بنده خدا:|
+همون کامنت کازیمو رو تایید میکنم:) البته این که گفته چه بیان "شیرین" و "نمکین"ی آدم رو یاد بحران حلیم می اندازه، بالاخره شیرین یا شور واقعا؟:/
+از گذاشتن موسیقی های به قول سینا "در عروسی های دهه هشتاد پخش شونده" هم حمایت میکنم:)

آخه عادی نبود،تو همه فیلما و‌کتابا و داستانا همچین اتفاقی منتهی میشد به آشنایی پیش از ادواج!:دی

به فکر خودمون بودن بندگون خدا...زیاد بشن این چاله چوله ها ایشالا!
یه چیزی شنیده بوده همینطوری....تا دنده عقب گرفتنو بلد بود،بقیه شو فراموش کرد!:))
+کازی شرمنده میکنه!توام لطف داری!:)))
حلیمو‌دیگه از هر جهتی نگا کنیم باید با شکر خورد خب...من درک نمیکنم چجوری با نمک؟!تازه معضل جدیدی که اضافه شده فسنجون‌شیرین و فسنجون ترشه!حرمت فسنجونو با شکر زیر سوال میبرن!
+یه اصطلاحیم تو داشتی...«آهنگایی که دیگه تیمسارای بازنشسته م گوش نمیدن!»
++میشه خواهش کنم تو وبت پست بذاری؟!دلمون گرفت از بس اومدیم وبلاگت و نبودی!همش بد عادتمون میکنی که هربار پنلو باز میکنیم ستاره ت روشن باشه،بعد یهو میذاری میری،می افتی ته لیست!!😶

حضرت کازیمو
من حلیم رو با نمک می‌خورم. کسی مشکلی داشت اینجا؟

من چیزی نگفتم،پرهام مشکل‌داره!:دی


+جدی با نمک آخه؟😶

گلاویژ ...
چرا؟ نه واقعا چرا؟؟؟ 
بعد اگه انقدر عجله داشت و دیرش شده بود دیگه چرا دنده عقب گرفت اومد اینارو گفت؟ جل الخالق

O____0

یه مقدار ریزی عذاب وجدان گرفته بود احتمالا،خواس جبران کنه!

ایشالا که دیرش شده باشه و هرکاریم که داشته بهش نرسیده باشه!-_-

پرهام :
اوه اوه هیبت حضرت کازیمو من رو گرفته 0_o من اصلا کجا گفتم مشکل دارم آقا؟ چرا من رو صحنه سازی درمیارین؟ اصلا بیاین روی اشتراکاتمون متمرکز بشیم، بالاخره با نمک یا شکر، هممون دارچین رو میریزیم روی حلیم دیگه! هان؟ بیایید اشتراکاتمان را پاس بداریم و به تفاوت هایمان احترام بگذاریم:/

+تیمسارای فراری بعد از انقلاب :))) چه خوب یادت مونده:)) آره.. البته دیگه الان با گذشت چهل سال از انقلاب شکوهمند، اون بندگان خدا هم دیگه از صحنه ی روزگار محو شدن، گمونم الان تو آخرین کسی هستی که توی آرشیوش "خدای آسمون ها، خدای کهکشون ها" پخش میشه:)) خلاصه در حذف و اشاعه ی میراثمون کوشا باش:))

++میدونی بالاخره اولین شرط وبلاگ نوشتن اینه که آدم لذت ببره ازش دیگه، این اواخر نه نوشتن برام لذت بخشه و نه نوشته هام. البته درمورد نوشته هام لطف شما دوستان همیشه باعث میشه دوستشون داشته باشم مثل الان که ازت ممنونم، ولی خب خود نوشتن همچنان برام لذتی نداره:/ منتظرم دوباره برگرده.
ولی خب درعوض همین رفقا هستن دیگه؛ کازیمو و آیدین و سینا و سرندیپ و نرگس و بقیه دوستان که انصافا از دلایل ننوشتنم هم همینان انقدر که خوب مینویسن نامردا! خوبه که تو هم زیاد مینویسی این روزها:)

نه بابا این مدلی حرف زدن کازیمو همش اداس!

قصدش اینه «جوجه نوجوان های دختر تازه به بلوغ رسیده رو تور کنه» !دوستان ژرف اندیشمون متوجه نیت شومش شدن و پته شو ریختن رو آب!:)) 
ولی آخه انصافا دارچین و‌نمک؟!-_-

+لطفی که به سلیقه موسیقیایی من داریو محاله یادم بره!:دی
وای نگو که این آهنگو ندارین!اوجش خداس اصن!شماها چی گوش میدین پس؟!-_-
موسیقی بلرزون قرن بیستمو دارم حفظ میکنم برا آیندگان نگران نباش!:))

++میفهمم میفهمم..
ولی ما دلمون تنگ شده برا پستات!هرموقع اندک احساسی مبنی بر اینکه با نوشتن ممکنه یکم لذت ببری داشتی بیا و بنویس:)
خیلی خوبه که کازیمو برگشته،آیدین م کم ولی بازم مینویسه و سرندیپ و‌نرگسم هستن،سینائم که دیگه افتخار نمیده به نوشتن،دو ماه یه بار سر میزنه!(الان میاد یه چیزی بارمون میکنه میره،کلا اسمشو میاری انگار پرشو آتیش زدی!:دی)

حضرت کازیمو
من سکوت می‌کنم در برابر این حجم از اسائه‌ی ادب به ساحت قدسی حضرتمان

به من چه مگه من گفتم؟!^^

+محض مزاح بود...ارادت داریم به شما!:) 

حضرت کازیمو
کامنت پرهام رو گفتم

آها به من بی محلی کردی یعنی!:)))

حضرت کازیمو
از تو دیگه انتظاری ندارم. امیدم قطع شده ازت

متقابله!

چه امیدی به کسی که حلیمو با نمک میخوره؟!-_-

حضرت کازیمو
دخترک سبک‌سر
حضرت کازیمو
چشم سفید
حضرت کازیمو
ستیزه‌جوی
حضرت کازیمو
گستاخ
حضرت کازیمو
بی‌پروا
حضرت کازیمو
بی‌آزرم
حضرت کازیمو
لجوج

همه این دشناماتو ضمیمه‌ی اون پرونده ی جوجه نوجوان آزاریت میکنم!

البته من که دیگه سنی ازم گذشته نوجوون نیستم،منتها یه نوجوون که بالاخره از اینجا رد میشه کلمات سخیفتو بخونه!^^

پرهام :
@کازیمو
حضرتا کجای کامنتم اسائه ی ادب کردم؟ به جد گفتم که هیبتت من رو گرفته! اصلا شما یه نگاه به آواتارت بنداز: مردی تنومند و سیاه وش با قامت چهارشونه و موهای پریشان، در پشت سر، آسمان ابری و گرفته و فضایی آخرالزمانی،... اونوقت یک همچین شخصی با این خصایل هولناک بیاد بنویسه: "من حلیم رو با نمک می‌خورم. کسی مشکلی داشت اینجا؟" خب آدم به عنوان یه طرفدار "حلیم با شکر" هراس برش میداره دیگه!
@masirika
جوجه نوجوان های دختر تازه به بلوغ رسیده رو تور کنه» :))))
چقدر حرص خوردم سر اون کامنت. آخه ذهن آدم انقدر تباه میشه؟ خب اگه بخوایم همیجوری براساس نیت خوانی پیش بریم که سلامت دوران "تازه به بلوغ رسیدگی" خودشون هم میتونه بره زیر سوال!
آقا این سلسله کامنتهای دشنام کازیمو چه حالت کانسپچوال آرت قشنگی پیدا کرده:)) فقط قاطی دشنام ها یه "خیره سر" و یه "ماجراجو" کمه!

یه روز کازی رو‌ هک میکنم،عکس جوجه ماشینی صورتی میذارم رو آواتارش..


راحت ترین راه ابراز حسادت به کسی،اینه که یه انگی بهش بزنی که اون انگ ه بیشتر از توانایی طرف به چشم بیاد!
منتها خیلی باید با هوشمندی انتخابش کنی که خودتو این وسط هشتر وشتر نکنی
حالا حرف مفتم که کنتور نمیندازه...بذاریم بگن شاید یکم ته دلشون آروم گرفت
خواهش میکنم...یه سفره ای پهنه دیگه،شمائم هرچی خواستی بار من کن اثر هنری تکمیل شه!:))

حضرت کازیمو
اسائه‌ی ادب شما اونجا بود که گفتی دست بذاریم رو اشتراکاتمون. این اسائه‌ی ادب نیست؟ هنوز خیلی راه دارید تا با حضرت کازیموی بزرگ نقطه‌ی اشتراک پیدا کنید. این حجم از توهین رو چجوری تحمل کنم؟!

از هم پاچیده شدم با تواضعت...

پرهام :
ما عرفناک حق معرفتک یا کازیمو! اینکه تو رو در حد فاهمه ی فقیر خود پایین می آریم و با تو نقطه اشتراک پیدا میکنیم اهانت نیست، مقتضای نقص ذاتی و به دنبالش ادراک ناقص ماست از مقام کامل تو. ما در برابرت آن چنانیم که موری حقیر بر دیواره ی اهرام! ما را از خود نتاران که مریدیم و شیفته و متحیر؛ و جز با همین تصور فقیرانه و اتکا به اشتراکات واهی، ما را به ساحت شناخت تو بار نیست.

مناجاتی چند از خواجه پرهوم‌ الدین انصاری😶

@کازیمو!

حضرت کازیمو
ظاهری بعیدٌ من الأفهام و باطنی خفیٌّ من الاوهام. لا یقدرُ لسانٌ أن ینطقَ فی بیانِ صفاتی و لا یدری أحدٌ حتی بالنومِ مراتبَ کمالاتی. حارَ السالکینُ فی طریقِ إدراکی و خلاصه عجب بازی خطرناکی...

تو زندگی قبلیت اسمت نارسیس بوده!-_-

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
کمی‌ از «منـ»ی که دوست داشتم باشم...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان