+18!
امروز که عمیقا به ۱۸ سالگی ام چنگ میزنم...
میدانم،دیروز زنی هستم که آغوش حریصش را برایم باز کرده تا همه ی نطفه های حسرت را بر همه ی دیروزهایش ببندد..
و میدانم،فردای دخترکی هستم که میخواست دست امروزم را بگیرد و با خود ببرد،تا کمی زودتر بزرگ شود..
دخترکی که نت به نت امروز را بداهه مینواخت...بی آنکه بداند زندگی سازش را جور دیگری کوک میکند...
من...همه ی حسرت هارا...همه ی بودن هایی که نیست و درد نبودنش گر میگیرد را...همین امروز...داغِ داغ میبلعم...
و برای فردایم،تنها مشتی لبخند ته نشین میکنم...!
1395/9/28
#هجده_سالگی_نوشت
+و تنها صداست که میماند... :)