امروز همه تویی!

- ای همدم روزگار ،چونی بی من؟

+ مرسی خوبم!

- ای مونس و غمگسار ،چونی بی من؟

+گفتم که...عالیم...همه چی عالیه...تو چطوری؟!

-من با رخ چون خزان زردم بی تو ...

+ :)

- تو با رخ چون بهار، چونی بی من؟

+ ...

 

    چونی بی من           همایون شجریان             مولانا

 

pic:Leonid Afremov@

پ.ن :یه روزی بارونی زرشکیمو میپوشم رو بافت کرم رنگم،موهای یه دست سفیدمو میبافم و میپوشونمش زیر کلاه و شالگردن خاکستریم،در خونه مو قفل میکنم و کلیدشو میذارم تو جیبم،تو اتوبوس به پسری که جاشو بهم میده و میگه "شما بشینین مادر جان" لبخند میزنم،از مغازه ی همیشگی یه پاکت ارزن میخرم و میرم پارک سر خیابون ، میشینم رو همون نیمکتی که زیر درخت چناریه که برگ ریزون پاییز رنجورش کرده و برای کبوترا مشت مشت ارزن میریزم...بعدش گوشیمو از جیب بارونیم در میارم و میام پنل وبلاگم که کامنتامو چک کنم،میتونم تصور کنم اونموقع چه شکلی شدین،دلم غنج میره واستون،واسه مهربونیاتون که همیشه حواستون به نبودنام بوده،شایدم اون روز مثل امروز تایپ کنم هیچ جایی نمیتونه جای وبلاگو برام بگیره!هیچ جا!:)

MasiRika ۱۳ نظر

۱۸۳.

حالم الان طوریه که به ادوارد دست قیچی بگم hold me

اونم بگه i cant

انگشتمو بکشم رو زخمای صورتش‌ و لبخند بزنم و بگم بیخیال رفیق

بعد خودمو جوری بفرستم تو بغلش که دستای تیزش مهره ی کمرمو بشکافه...


MasiRika

من vs ماکس پلانک!

دوستانِ لات و لاابالی رو دیدین که به شخصی که از نظر سایز خیلی ایکس لارجه و مشتاش بر دهان سایر دولت ها محکم تر از بقیه ستو بهش میگن گنده لات؟!
دانشمندائم همچین کِیسی رو در بساطشون دارن که بهش میگن گنده دانشمند!
در زمان های دور گنده دانشمندشون،ماکس پلانک محسوب میشد!یه روزی این آقا خبر میده به بقیه دانشمندا من جمله انیشتین و شرودینگر و تامسون و بور و اینا ،که "عرضم به حضورتون دیگه در فیزیک به جایی رسیدیم که هیچ جایی از علم بر ما پوشیده نیست!به تقدیر از این همه تلاش شبانه روزیتون برای علم و دانش،بیاین یه ساینس پارتی بگیریم!تم جشنمونم قرمز مشکیه!پارتنراتونم بیارین ببینیم سلیقه نحستونو!"
خلاصه روز جشن میشه و همه شاد خندون و پارتنر به دست میرن خونه پلانک!که از نظر شخص نویسنده زیادم نمیتونه جشن جذابی باشه!شما تصور کنین یه عده دانشمند،گیلاس محتوی مایع خاکبرسری به دست وایسادن کنار هم دارن راجب فیزیک کوانتوم بحث میکنن!پارتنراشونم لبخند به لب و پوکر در درون دارن به بحث گوش میدن و به این فک میکنن که "شوشوی من از همشون دانشمند تره!^_^ "
همه مشغول صحبتن که یهو ماکس پلانک میکروفونو از دست دیجی میگیره و میگه دوستان یه لحظه به من توجه کنین!...امشب جمعتون کردم اینجا که بهتون یه چیزی رو بگم...من یه چیزایی راجب اثرات تابش نور اجسام کشف کردم!انیشتین برمیگرده میگه "کشف کردی که کردی!به عمت بگو خوشحال شه!" -وی اندکی  در شرب خمر زیاده روی نموده بود!-
پلانک یه چشم غره بهش میره ومیگه : دِ نه دیگه!طبق تحقیقات من نمودار این تابش نور هیچ رقمه برای اون تابش گرمایی ای که ما درنظر گرفته بودیم تره خورد نمیکنه!یعنی احاطه کامل بر علم بخوره تو سرمون!حالام جمع کنید برید خونه هاتون تحقیق و تفحص کنید ببینید تابش اجسام چه مرگشونه!
-با اندکی جعل در تاریخ!-
همه ی اینا رو گفتم که بگم زندگی منم بدجور شبیه این ماکس پلانک لعنتیه!دقیقن همونجایی که فکر میکنم خب تموم شد دیگه سختیامو کشیدم و الان وقت خوشگذرونیه یه ماکس پلانک در میاد یه چیزی نشونم میده میگه خانوم فلان!اینو چی میگی!؟...

پ.ن: و باید بگم کنکور عضوی جدانشدنی از زندگی من است!میخوام امسال بمونم!انتخاب رشته م نمیکنم چون اون چیزی که میخوام قبول نمیشم!:)
پ.ن 2 :هرگونه پیشنهاد کتاب و فیلم و انیمیشن و موزیک پذیرفته میشود!
پ.ن 3 : یه آهنگم بذارم دلمون شاد شه!!

 

 شیطنت     افشین مقدم ،داریوش ، کیوان

 

 

MasiRika ۱۸ نظر

یه ....(جای خالی را با عبارت مناسب پرکنید!) تو تراس روبرویی!!

بالکن یه ساختمونی جوری  روبروی پنجره ی اتاقمه که انگار مهندس نقشه کش ساختمونشون خونه ی مارو دیده ، گفته بذار یه بالکن روبروی اتاق این دختره بسازم شاید بخت سیاه شده ش یه تکونی به خودش داد!

یعنی قشنگ پلنش اینطوریه که طرف بشینه تو بالکن،یه رز قرمز بگیره بین دندوناش گیتار بزنه،بعد یه نگاه مَکِش مرگ ما بندازه به من و گله رو تف کنه کنارش و شروع کنه به خوندن که : "من نیازم تورو هر روز دیدنه...از لبت دوست دارم شنیدنه!" ...

بعد منم همچنان که وایسادم و دارم به شمعدونیای نداشته ی لبه ی پنجره ی اتاقم آب میدم ،چادر گل گلیمو بکشم جلوتر و لبخند بزنم و لپام سرخ و سفید شه!

منتها همونطور که واقف به بخت و اقبال من هستین ...تا کنون هیچ فرد زنده ای در بالکنشون مشاهده ننموده ام مگر خانوم مسنی که چله ی آفتاب ظهر دوشنبه یه شلوارک مامان دوز خال خالی و چنتا قواره روسری و رخت و لباسو پهن میکنه رو بند رختی که میخ کرده به دیوار...چارتا دونه گیره پلاستیکی زردم میزنه روش...شبم میاد جمعش میکنه و دوتا تف و لعنت به کفترایی که رو لباسا کارخرابی کردن میندازه...

نه که بخوام نگران خودم باشم!...من که واسم زوده این خاکبرسر بازیا....

نگران بالکنم!برکت خدا داره حیف و میل میشه....

+

 نیاز......فریدون فروغی

پ.ن : من مطمئنم یه روزی یه آدمِ خوب قبل مرگش به خدا میگه:از ما که گذشت،ولی برای این آدمایی که یه حسی دارن که نه غمه و نه شادیه،نمیدونن چشونه، فقط تو دلشون غروب جمعه س و تو سرشون برگ ریزون پاییزه فکر یه مرهم باش..

و خدا فریدون فروغی رو خلق کرده...


MasiRika ۲۱ نظر

من و این همه خوشبختی محاله!!:)



+من و هلو سامر و این حرفا!!:)

پ.ن:گفتم با همین حس کرختی و رخوتی که الان دارم پست بذارم!برخلاف تصوراتی که قبل از کنکور داشتم و میگفتم  تا دو روز مث پاندا لش میکنم و میخوابم و کلی فیلم ندیده و کلی کتاب نخونده و کلی بازی نکرده منتظرمن،نه کتابی دارم که بخونم و نه فیلمی دارم که ببینم و نه بازی ای دارم که نصب کنم و مشغول شم و نه حتی خوابم میاد!
نمیدونم چطور بود،باید یه سال دیگه م گرفتاری بکشم یا نه،فقط میدونم همه ی تلاشم که نه،ولی خب تا جایی که میتونستم زحمتامو کشیدم،و این سه ماهو فارغ از فکر نتیجه ش فقط میخوام خوش بگذرونم!
بعد ماه ها میخوام تلگرام و اینستامو باز کنم،تصمیم جدی دارم هر کسی پیامی با مضمون "چطور بود؟" و "راضی بودی؟" و از این دست داد بزنم بلاکش کنم!-_-

پ.ن 2 : دیشب بهم +اینو نشون داد...چقد داشتن این برادر دوس داشتنی تو زندگیم حس لذت بخشیه...دخترانه,فانتزی,شکیک,آیکن,شکلک,صورتی,شاد,قشنگ,خشگل,زیبا,باحال,دخترونه,وبلاگ نویسی,کامنتگزاری,کوچک,سایز کوچیک,ریزه میزه,جذاب,یامزه
MasiRika ۲۷ نظر

مینیمال ویشز! (2)

کاش همین امشب یکی بیاد زیر پنجره ی اتاقم سوت بزنه،برم لب پنجره ببینم داره یه جعبه رو تو دستش نشونم میده!

به یه سبد کاموا ببندم بفرستمش پایین که جعبه هه رو بذاره توش ،

وقتی سبدو کشیدم بالا و جعبه رو واکردم ببینم توش پر از لاکای رنگارنگه،وقتیم خواستم سرمو برگردونم تا ازش تشکر کنم ببینم رفته....

بعدش برم بشینم رو تختم و لاکارو دورم بچینم... تا صبح به ناخونام لاک بزنم وپاک کنم و باز دوباره لاک بزنم و سانتا لوچیا گوش بدم...

همینقدر بچگانه و احمقانه!...

+

 

santa lucia----------moheb ali bakhshi

+مینیمال ویشز!(1)

MasiRika

تو مال من باش...من این لباس ها را آتش میزنم...!

 

تو زندگی هممون یه سمیره هست...

که تحمل نبودنش مرگه...که وقتی زندگیت دستشو گرفته و با خودش میبردش سینه می دری و نعره میزنی :

رضا!...سمیره حُبّی....یعنی مال منَه...یعنی عشق منَه...اما ولی....بیای جلو میکُشُم!!

عقلت بگه بزن،بذار نابود شه...بذار فکرش بمیره...

ولی تو دستتو از رو ماشه ورداری و فکر کنی چقدر این آدمی که به تو و دوست داشتنت پشت کرده و داره تنهات میذاره رو دوست داری...!

کاش همون لحظه یکی بود...تکونمون میداد...یه سیلی میزد تو گوشمون و میگفت : بزنش فؤاد...قبل اینکه قلبتو نشونه بگیره و نفستو ببُره بزنش...

+

خوشا فصلی که دور از غم...همه شانه به شانه... |صحنه ی فیلم روز سوم | مهدی ساکی   دانلود

 

 

 

MasiRika ۲۲ نظر

laputa



Sheeta:No matter how many weapons you have

no matter how great your technology might be

...the world cannot live without love

#castle_in_the_sky


+مهم نیست چقدر اسلحه داری..مهم نیست چقدر ممکنه تکنولوژیت پیشرفته باشه...دنیا بدون عشق نمیتونه زنده بمونه...

MasiRika

بینش ما نیاورد،طاقت حسن روی او!



بارالها پروردگارا ....ازین چیز میزا که تو گِل پارسا پیروزفر ریختی نمیشد یه چیکه تو گِل ما بریزی عزیزدلم؟!
MasiRika

اندر خم بلاگفا!

 قبلن خیلی شرایط پیچیده ای بود تو وبلاگا!علی الخصوص بلاگفا...طوری که لوازم جانبی وب از خود نوشته ها مهم تر بود!

هرکی تو وبش تعداد اجناس و اشیایی که از این ور صفحه پرت میشد اونور صفحه بیشتر بود ،لاکچری تر و شاخ تر بود!

یه موردم بود... قلبایی که میریختن پایینو روش کلیک میکردی میترکید کلی خنزر پنزر از توش میریخت بیرون...کلن انقد بند و بساط تو وبشون پخش و پلا بود نمیتونستی بخونی چی نوشته!!

البته فرقیم نداشت فی نفسه!!همشون یا شکست عشقی خورده بودن ...یا هنوز شکست عشقی نخورده بودن!

ازونور یه سری چیزای اجق وجق پشت سر موس را میفتاد!نمیدونم چی میخواستن اونا از جون موس! مثلن چرخ میخورد ساعت میشد...قلب بود که آتیشش فواره میزد...یا مثلن ولکام تو مای وبلاگ بود و از همین دری وریای مرسوم!!

به شخصه یکی از سرگرمیای مفرحم این بود که موسو تند تند تکون بدم که اونا جا بمونن!!بعد که جا موندن مث اسب ذوق کنم!!!...همین بود تفریحاتمون خلاصه!!

یه آهنگاییم بود که وبو وا میکردی خودجوش برات پلی میشد که خب اگه اسپیکرت اتفاقی روشن بود و ولومش بالا ،فحش و بدوبیراه به بالا پایین وب طرفو به دنبال داشت!

غالبن هم یا آهنگ عشق اول مهدی احمدوند بود،یا یه آهنگ از سلنا گومز!

یه آپشنم اواخر فروپاشی نظام بلاگفا اضافه شده بود....صفحه خوش آمد گویی!!یه پرده قرمز 8 متری آویزون میشد جلو وب!دیگه سرعتای نتم که خودتون خبر دارین...دو ساعت باید میموندیم تصویرش لود شه!!

کامنت دونیام که چت روم بود..دوستان همونجا آشنا میشدن...تبادل نظر میکردن...عاشق میشدن...خونواده هاشونو میاوردن تو کامنتا باهم آشنا شن...همونجا بله برون و عقد و عروسیم میگرفتن تموم!یه سری عزب اوغلی مث ماهائم تو کامنتا محض شلوغی پخش و پلا بودیم بی اهمیت!!بود و نبودمون فرقی نداشت کلن!

خیلیم کم پیش میومد یکی عکس از خودش بذاره یا آدرس فیسبوکشو بده یا آیدی یاهوشو!کلی تصور تو ذهنت از چهرش تشکیل میشد!

باید اعتراف کنم تصورم از قیافه ی یکی از دوستان یه چیزی تو مایه های برد پیت بود که نشسته با شلوار کردی بلال باد میزنه...در عین شیک و پیک بودن خیلی صمیمی بود باهات!

یه موردم بود تو وباشون رمان دنباله دار مینوشتن،شخصیتاشونم خودشون بودن و دو سه تا از خواننده های وبلاگ... به علاوه آرمین تو ای اف ام و امیرتتلو و رضایا و ساسی مانکن و ازدلان طعمه و نظیروا!گروه دوم گروه اولو میخواستن!گروه اولم امتناع میکردن تا اینکه در نهایت همه با هم مزدوج میشدن قضیه به خیر و خوشی فیصله پیدا میکرد!!

خلاصه که آدمای داغونی بودیم!!اون یه سال تعلیق بلاگفا و شتک پتک شدن وبلاگا لازم بود واسمون!!

این مملکت دیگه تحمل این حجم از یاوه گویی و جفنگ پراکنی رو نداشت!کد شکلک خنده فیسبوک

پ.ن : این آهنگه م خیلی رو وبلاگا بود!!قشنگ غم غروب جمعه میندازه تو دل آدم!!

 

MasiRika ۳۱ نظر

164.

این آهنگ "ممد نبودی ببینی.." رو صفحه دسکتاپ مغز هممون هس!

ازون فایل سنگیناس که وقتی پلی میشه تا فیها خالدون سیستم هنگ میکنه!

قشنگ یه پنج،شیش دور ریپیت میشه روان آدمو به هم میریزه!

MasiRika

در ستایش اسطوره!❤

+آهنگ One Summer's Day از موزیک متن انیمیشن شهر اشباح با آهنگسازی Joe Hisaishi

 

غم انگیز ترین جمله ای که تو چندماه اخیر خوندم مصاحبه ی هایائو میازاکی بود که گفت : برای مرگ آماده م.

کم شدن همچین آدمی از دنیایی که داریم توش زندگی میکنیم غیرقابل تصور و دردناکه!میازاکی تو دنیای انیمیشن تنها کسی بود که روح طبیعتو نشونمون داد...

بهمون فهموند درختا زنده ن!دریاچه ها نفس میکشن!و ما آدمای بی رحم چجوری داریم نفسشونو ازشون میگیریم.

بهمون یاد داد رویاپردازیامون میتونن محقق بشن!به آرزوهامون تصویر داد...باهاش عشقو تجربه کردیم...دوست داشتنو تجربه کردیم... و پروازو!

کسیه که تو بطن جنگ جهانی بزرگ شده و بخاطر همین چهره ی واقعی جنگو ریخت تو انیمه هاش تا بفهمیم چقدر این دنیا با جنگ،زشت و منزجرکننده س!

همینه که میازاکی رو تحسین برانگیز میکنه...و دوستداشتنی!

انیمیشناشو ببینید...تو مفاهیم فیلسوفانه ش غرق شین...و برای نسل آینده حفظشون کنین!:)

 

پ.ن:گذاشتن این پست مصادف شد با یک سالگی وبلاگم ! :")

چیزی هست که تا حالا خواسته باشین بهم بگین؟!سوالی حرفی فحشی بدوبیرایی چیزی؟! :)

اون 10 نفر دنبال کننده ی خاموش نمیخوان رخ بنُماین؟!میشه حداقل ناشناس کامنت بذارن ببینم دلیل خاموش بودنشون چی بوده؟!:)

MasiRika ۲۷ نظر

شبحی در واپسین دم عصرگاه!



مثلن بگم... من ز فکر تو به خود نیز نمی پردازم

نازنینا تو دل از من به که پرداختی؟

#سعدی


+حالا درسته اویی وجود نداره که از فکرش کنج عزلت بگیرم و به خودم نپردازمو هپل و پریشان زلف واس خودم تو خونه چرخ بخورم  و برحسب اتفاق اون او دلشم به کسی پرداخته باشه خبر مرگش!!-_-

ولی خب  عذرتقصیری باید میبود به درگاهتون بابت آشفتگی‌ظاهریم!^_^


پ.ن:خوبی ورداشتن کد امنیتی اینه که راه به راه واس پستای قدیمیت هرزنامه میاد!وقتی میری تو هرزنامه اسم پستاتو میبینی و میفهمی چقــــــــدر پستای قدیمیتو بیشتر دوس داشتی!!یه روزیم میرسه که همه ی پستای سیاسی و درددل گونه و احساسی طور و غیره رو حذف میکنی و خودت میمونی و حوضت! :)

کد امنیتیاتونو وردارین!:)


پ.ن۲ :شاید بعدها یه وبلاگ زدم از تصویر کامنت خصوصیای ناشناسم!یا دست کم اونایی که اسم دارن ولی هیچ راه ارتباطی ای باقی نمیذارن!
حس عجیبیه وقتی خودِ خودِ واقعی یه آدم واست کامنت میذاره و برات آرزوی خوشبختی میکنه یا بهت نوید میده که بابت افکار و اعمال پلیدت به قعر جهنم سقوط میکنی!یا بهت میگه چقدر حقیری و حالش از تو شاد بودن الکیت بهم میخوره!یا مث آخرین پیام ناشناسم،بهم بگه امیدواره جایی که مظلوم واقع شدم آدمایی باشن که بدون اینکه خبر داشته باشم ازم دفاع کنن!:)
MasiRika ۱۴ نظر

تصور من از چند تن از همسایگان!!

-دییییییینگ!

+سلام خانوم چیز!خوب هستین شما؟!جانم کاری داشتین؟!

-سلام گلم...این بچه هه که قرمز پوشیده بود مال شماس؟!

+آره عزیزم چی شده مگه؟!

-هیچی نون گرفته بودم داشتم برمیگشتم خونه...دیدم مث اینکه ماشین زیر گرفتدش!

+عه؟ای وای...جواب باباشو چی بدم حالا؟!چیزی ازش باقیمونده؟

-نه بابا هِشتَر و وِشتَر شده....یه دمپایی مونده ازش فقط!!=)))))))))

+خدا نکشدت!!=))))))))))

بذا این سریاله تموم شه میرم یه سر ببینم باز چه خاکی به سرم کرده!!

مرسی خبر دادی!

-قربونت برم...خدافظ!!


پ.ن:میشه بچه هاتونو سر ظهری ول ندین تو کوچه؟!

ما هیچی...با این حجم از تولید اصوات ،حنجره ی خودشون جر میخوره...

MasiRika ۱۷ نظر

155.

- چه بد کردم؟چه شد؟ از من چه دیدی؟         که ناگه دامن از من درکشیدی؟*

+ چون رو پروفایلت نوشتی تا 1400 با روحانی! :(
  چرا ننوشتی تا ابد با عشقم؟!دیگه دوسم نداری؟! :(

- :| 
last seen a long time ago..


*فخرالدین عراقی
MasiRika
کمی‌ از «منـ»ی که دوست داشتم باشم...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان