130.

کاش یه مدل رابین هود بود که دلای آدما رو میدزدید،میداد دست کسایی که دوسشون دارن!

MasiRika

باشه واسه 11 روزِ دیگه!باشه؟!


خب...عرضم به حضور گرانقدرتون...امروز شنبه 14 م اسفنده!
به تاریخ 5م جمادی الثانی...و چهارم مارچ...
هرچقدر که این تقویمو بالا پایین کنی و حفاری کنی مناسبت خاصی از توش در نمیاد!
البته روز تاسیس کمیته امدادم هست که فکر نمیکنم این حجم از خوشی و شادی رو پاسخگو باشه!!
ازونجایی که طبق معمول دارین اشتباه میزنین...باید بگم اون چهاشنبه سوری ای که شما مدنظرتونه ، 25 اسفنده!!و باید تاکید کنم چهارشنبه م هس!!
اینکه از الان فراخ گام در کوچه قدم میزنین و زرت و زورت بوی خوش ترقه و این جریاناتو در هوا عطرآگین میکنین رو هیچ جوره بر نمیتابم!
قبلش یه اهنی...اوهونی...شاید یکی مریض داره...یکی درس داره...یکی خوابه...در جریانم نیس که شما 11 روز زودتر دارین چهارشنبه سوری رو پاگشا میکنین!
همینجوری فرت یدونه سیگارت و کپسولی از جیبتون در میارین و فندک میزنین و با صدای گرومپ هار هار هار میزنین زیر خنده و یجوری خرکیف میشین که انگار جای آلفرد نوبل خدابیامرز شما دینامیت و مواد منفجره رو به بشریت معرفی کردین و از به ثمر نشستن اختراعتون شادمانین!
تو کوچه و خیابونم که دیگه آدم از نیمه ی اسفند به اینور امنیت جانی مالی روحی نداره...داری واس خودت خانوم وار قدم میزنی و در عوالم خیال سیر میکنی که یهو یکی نیششو مث اسب وامیکنه یه ترقه میندازه جلوت و تا متوجهش بشی یه صدای گرومپ از زیر پات درمیاد...
دوست عزیز!شاید اون لحظه خنثی نگات کنم و بعد این اتفاق بی تفاوت راهمو ادامه بدم...ولی دلیلش این نیست که نمیترسم...خیر....بنده به طرز کروکدیل واری وحشت زده شدم....فقط دارم هضمش میکنم...یه صد قدمی که میرم  تازه میفهمم چه اتفاقی رخ داده و باید جیغ بنفش بزنم...
آدم باشین سر جدتون!!

+اینا همونایین که بعد قضیه پلاسکو اولین نفر هشتگ زدن چهارشنبه سوری امسال موادمنفجره استفاده نخواهیم نمود تا آتش نشانان آسوده خیال باشند....آدم بزنه شتک و پتکشون کنه!!!-_-
+اینجا که غر میزنم دلم خنک میشه...کسی که مشکلی نداره؟!^_^

پ.ن:هر بار از حسابم پول ورمیداورم اِبی مغزم با یه بغض خاصی میخونه "از دست من میری.....از دست تو میرم....تو زنده میمونی...منم که میمیرم..."
+این آهنگ:)

MasiRika ۱۵ نظر

شونزده فروردین هزار و سیصد و چهل و هشت...شهرزاد عزیزم...سلام!

امیدوارم حالت خوب باشه

امیدوارم حالت شبیه خنده هات باشه

امیدوارم خنده هات شبیه همون سه سالی باشه که شبانه روز بهشون فک میکردم

شوری ریاضته برای من..

فرصت نشد...زندگی فرصت نداد..که باهات خدافظی کنم...رو در رو!

فرصت ندادن...مث آدم بغلت کنم...مث آدم موهاتو بزنم پشت گوشِت...ماچت کنم!...

مث آدم بهت نگا کنم ...بت بگم شهرزاد...شهرزاد عزیزم...عشق من...خانوم من..

من رفتم...

رفتم که برنگردم!

خدافظ!

"اژدها وارد میشود!" - مانی حقیقی

پ.ن :موزیک متن فیلم از کریستف رضاعی...آهنگاش پرستیدنیه این مرد!!heart

+این فیلم حد وسط نداره...یا دیوونش میشی!یا فک میکنی یه بار دیدنشم اشتباه بوده!پشت هر دیالوگش یه مفهومیه که لذت میبری از فهمیدنش!

+عاشقانه هاش کوتاهه ولی بِکره!!ازون دست عاشقانه هایی که من میمیرم واسش!!بدون لوس بازیای مضحکی که فک کنی خب که چی؟!این شد عشق؟!؟

+ "اول آشناییمون...من یه تصادف بدی کردم...چندماه تو رختخواب خوابیده بودم...یه وقتایی میومد...موقعی که من خواب بودم،.صدای نفسامو ضبط میکرد...بعد میبرد توی خونه گوش میکرد...اگه شما بودین...عاشقش نمیشدین؟! "

 

MasiRika

گره از زلف یار باز کنید!...

حافظ جان احتمالن یه چندباری تو غذای معشوقشون مو پیدا کرده بودن...

ازونجایی که بزرگوار موهاشونو باز میذاشتن میفرمود :زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

موهاشونو گوجه ای جمع و جور میکردن میگفت : زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم

دم اسبی بالای سرشون میبستن،بعد با هر قدم موهاشون اینور اونور میرفت، میفرموده :طره را تاب مده تا ندهی بر بادم

تا اینکه دیگه صبر دختره سر اومده گفته :حافظ میگی بالاخره چه غلطی با موهام بکنم؟!

حافظم گفته : به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه :)

-یعنی کوتاش کنم دیگه!؟

-اوهوم! :)


+از عنوان کاملن نمایانه که دختره موهاش فر بوده که حافظ اینجوری استعانت گروهی خواسته واس وا کردن گره مره هاش!!

پ.ن: تمام مسائل سیاسی امنیتی فرهنگی این مرز و بوم و سایر مرز و بوم ها،اعم از تحریمات اقتصادی و کمرشکنی که باهاش مشغولیم...نشستن ترامپ مو هویجی بر تخت ریاست جمهوری -لعن الله تختهُ بعلاوه این سینگر مینگر خوشگلاشون-....دعوای حمید فرخ نژاد و بهروز افخمی..اینکه پفک نمکیا مزه شون مث قبلنا نیس...حتی اینکه تیکه آخر رانی مث بختک میچسبه ته قوطی و با بولدوزرم در نمیاد...و الباقی....به اعتقاد مادر بنده مسببشون منم که موهامو کوتاه نمیکنم!!یعنی فجاعت قضیه به جایی رسیده که سرما بخورم میگه بخاطر اینه که موهاتو کوتاه نمیکنی!!اصلنم به این توجه نمیکنه که موهامو کوتاه کنم عمیقن شبیه گوسفند میشم!...-_-

MasiRika ۱۴ نظر

شاید ناتور...شاید دلقک...شاید کافه چی!

خوندن کافه پیانو شرط لازم و کافی برای خوندن ناتور دشت و عقاید یک دلقک محسوب میشه!ولی همینطور که برش واقفین خوندن دو تای دیگه بر مورد اول لازم هس ولی کافی نیس!یه ویژگی دیگه ای که باید داشته باشی اینه که قلم نویسنده رو از عقاید شخصیش جدا بدونی!

دلیل بی لطفی هایی که به کافه پیانو میشه هم همینه!.....حقیقتش فکر نمیکنم عملی بی شرمانه تر از این تو دنیا وجو داشته باشه که با جهت گیری سیاسی یه نویسنده کتاباشو به انتشارات برگشت بدی!!

باید اعتراف کنم انقدر به کافه پیانو عشق میورزم که وصیت میکنم یه نسخه از کتابشو بعد از مرگم باهام دفن کنن تا قبل اومدن نکیر و منکر،برای بار هزارم بخونمش و افسوس بخورم چرا بار اولی نیست که دارم این لعنتی رو ورق میزنم!

یجورایی فک میکنم فرهاد بن بست هانس و هولدنه!!فرهاد همون آدمه!!همون شخصیت!!ولی دیگه نه تو رفتاراش هانس خسته و عقل گریزو میبینی که تو همه ی خاطراتش عشقش به ماری پرسه میزد ، نه یاغی گریای هولدن 16 ،17 ساله ای که فکر میکنی وقتی بزرگ شه چقدر دوستداشتنی تر میشه!!

همونطور که فرهاد جعفری میگفت" که من هربار آن[عقاید یک دلقک] را خوانده ام پیش خودم گفته ام شرط میبندم که بُل یک نسخه از ناتور دشت را گذاشته کنار دستش و با خودش عهد کرده یکی بهترش را بنویسد..اما هیچوقتِ خدا هم این موضوع را به کسی نگفتم که یک وقت با خودش فکر نکند چون از روی دست ناتور دشت نوشته شده،پس چیز بی ارزشی ست.بلکه بهش گفته ام درست است که به خوشگلی ناتور دشت نیست،اما قصه محشری ست! " ،فک میکنم خودشم قبل نوشتن کافه پیانو همچین عهدی با خودش بسته باشه!شاید یکی از دلایلی که کافه پیانو رو به هولدن کالفیلد عزیزش تقدیم کرده هم همینه!:)

+عزممو جزم کردم واس انتشار همه ی پیشنویسام!!:)

پ.ن : اگه دیدین کوچتون خلوته و هوس شالاپ شالاپ پریدن تو گودال آب کردین،اول اطمینان حاصل کنین زیپ اون قسمت از کوله پشتیتون که گوشیتون توشه بسته باشه!!

در حال حاضر یک عدد بی گوشیِ بدبخت هستم که تا 4ماه آینده رو باید در خلأ ارتباطات بگذرونم تا کنکورمو بدم!:)

پ.ن 2:ازون دست آهنگای قدیمیِ دوسداشتنیِ بی مناسبت!:)


 

ای غم به من چه ها نکردی....تو هم به من وفا نکردی

MasiRika ۱۵ نظر

صداش خوبه...خودش اَخه!!

 

دیشب بعد از گلاویز شدن با احتمال بال بلند و چشم تیره بودن بروبچه های یک جفت زوج بیستون بتولاریای خوشبخت از اتاقم اومدم بیرون یکم نفس بکشم که دیدم مهمون خندوانه که رحیم شهریاری بودن گفتن که میخوان زنده موسیقی اجرا کنن!!رامبدم شاه حسینیو صدا زد که آکاردئونشو بیاره!

همون لحظه از استرس پاهام شروع کرد به لرزیدن و رنگ از رخسارم پرید...خودمو کشوندم به اولین مبل و روش پهن شدم...به اون چیزی که شنیدم شک کردم!

صدا و سیما انقدر بی دروپیکره که بخوان این آلت قبیحه رو به نمایش بذارن؟!
 اگه یه بچه پای تلوزیون باشه چی؟!...وای خدای من اگه به باباش بگه بابا منم میخوام ساز یاد بگیرم؟؟...کی میخواد این تهاجم فرهنگی رو پاسخگو باشه؟!؟
خوشبختانه با شروع اجراش فیلمبردار یه کلوز آپ رفت رو گردن به بالای رامبد و خواننده!!به طوری که در مدت 5 دقیقه ی اجرا من موفق به شمردن سلول های مرده ی لایه شاخی پوست خواننده محترم شدم...و همچنین رصدی نیز بر حلق رامبد داشتم و محتویات معده شو به وضوح و با کیفیت خیلی مگاپیکسل دیدم!!
ولی یک لحظه متاسفانه یه نقطه ی سیاهی اومد تو کادر که تا اومدم گوشیو بگیرم دستم زنگ بزنم به روابط عمومی شبکه نسیم و جد و آبادشو مزین به فحش خوارمادر کنم از کادر خارج شد...ولی همینم شاید اذهان ملت فرهیخته رو مشوش کنه!!که امیدوارم با پیگیری مسئولین محترم دیگه در هیچ کدوم از شبکه های صدا و سیمای ایران شاهد همچین فضاحتی نباشیم...!!

+دلیل اینکه استاد شجریان تو تلوزیون اجرا نداشتن هم همین بود!ما شلغم...ما نگاه!!!..

پ.ن:یه دوست عزیزی رو میخوام که پیشقدم شه رمز وبلاگمو بهش بدم همه ی پستای پیش نویسمو منتشر کنه!!...شاید یکی از دلایلی که دستم نمیره به تایید کردنش این باشه که زیادی خودِ واقعیمه!!...از این همه متظاهر بودنم حس رفلاکس دارم!!

پ.ن2 :چندوقت پیش پست یکی از دوستانو خوندم،داشت میگفت با ذخایر و پس اندازش بدون اطلاع خونوادش خونه خریده...با توجه به همسن بودنمون ناخودآگاه امر قیاس تو ذهنم شکل گرفت!...رفتم سر کیف پولم و دیدم اگه یه وام قرض الحسنه بلند مدت با سود پایین بگیرم و بذارم رو پس اندازم،میتونم باهاش یه نوکیا دوصفر یازده بگیرم!تازه اگه کارت ملیمو تو گوشی فروشیه گرو بذارم!!!!

پ.ن 3 : یه آهنگ قدیمی دوس داشتنی!! :)
 

 

بعد نوشت:دوستان از اتاق فرمون اشاره میکنن که آکاردئون نیست...گارمانه!!!:)

MasiRika ۱۳ نظر

117.

یک روز به زلــف تو در آویـزم و رفتـم         شک نیست که باشد سر این رشته به جایی!   #اوحدی

MasiRika

تبریک به هر حال!!

بالاخره افتخاریه اختلافتو با تیم صدر جدول به 10 امتیاز برسونی...

یه برچسب 30 تایی گل صورتی دارم که حاشیه هاش بنفشه...وسطشم صورتیش کمرنگ تره ،

میدم بهتون به یمن همین پیروزی کنار اون دوتا ستاره ی قلابی رو پیراهنتون بچسبونین !!

MasiRika ۱۸ نظر

ای یار غلط کردی...که با یار دگر رفتی!!

دارم تصور میکنم مولانا خسته و غمگین سرشو گذاشته رو فرمون ماشین که گوشیش زنگ میخوره...گوشیشو ورمیداره و میبینه رو صفحه ش افتاده "نگارینم" ...سرشو با حسرت تکون میده سبزو میزنه تا تماس برقرار شه...ازونور خط دختره شروع میکنه به حرف زدن : هانی ببخشیـــــــــد...که مولانا میگه :

صدبار ببخشودم بر تو به تو بنمودم...ای خویش پسندیده هین بار دگر رفتی!...

دختره م که میفهمه ایندفعه دیگه قضیه جدیه و این تو بمیری ازون تو بمیریا نیست با گریه میگه : بخدا مث داداشمه!..مولانا از این همه وقاحت به ستوه میاد و شروع میکنه به داد و بیداد :

صدبار فسون کردم خار از تو برون کردم.... -مولی بذار توضیح بِـ.... - گلزار ندانستی در خار دگر رفتی!!

یهویی گریه ی دختره اوج میگیره و مولانا دلش براش میسوزه...صداشو میاره پایین و با بغض میگه :

گفتم که تویی ماهی...با مار چه همراهی؟

بعدش دستشو میبره تو موهاش و چندتار موی پریشون رو پیشونیشو میده عقب و میگه :

ای حال غلط کرده...با مار دگر رفتی!...

دختره م که میبینه مولانا آروم شده سوء استفاده میکنه و میگه :بذار منم حرف بزنم خب.......هر هفته 3،4 روز غیبت میزنه بعد کاشف به عمل میاد تو یه دخمه ای نشستی داری واسه معشوقه عرفانیت شعر میگی...شبا که زنگ میزنم خونتون شاگردات گوشیو ورمیدارن میگن مولانا رفته سماع...ویس میدم پیام میفرستم  پیام میدی پیش شمسم بعدن بهت زنگ میزنم..این یارو شمس تبریزی چی میخواد از جون تو؟ چرا دست از سر زندگی ما ورنمیداره؟ ..اصن شنیدی تو کوچه و خیابون چی پشت سر رابطه ی شما بلغور میکنن؟!...منم دیگه بریدم بخدا...امروزم یهویی هوس پپرونی کردم...اومدم خونتون دیدم نیستی با این دوستم که به این سوی چراغ فقط جاست فرندیم رفتیم بیرون...مولانا چشمای خیسشو پاک میکنه و یه "هه!!" میزنه و میگه :

آن یار در آن غار است...تو غار دگر رفتی!!

-اینا یعنی تصمیمتو گرفتی دیگه؟؟منم که حرفام چغندره...بهمش نزن رومی...ما همیشه مث نخودفرنگی و هویج بودیم!* ...همین لحظه چنتا قطره بارون میچکه رو شیشه ماشین .مولاناپیاده میشه و به سپر ماشین تکیه میده و زیر لب زمزمه میکنه :

چون کم نشود سنگت...چون بد نشود رنگت...بازار مرا دیده...-یه آه غلیظ میکشه! -..بازار دگر رفتی!

دختره م دماغشو میکشه بالا و میگه : باشه عزیزم دیگه مزاحمت نمیشم...خدافظ واس همیشه!..مولوی گوشیو قطع میکنه و میذاره تو جیب پالتوش..بعد دستاشو میبره تو جیب شلوار جین مشکیشو چشماشو میبنده و میذاره قطره های بارون صورتشو لمس کنن... چند دقیقه ای که میگذره و آروم میشه میره میشینه تو ماشین و یه سی دی داریوش از داشبرد در میاره و میذاره تو ضبط و به سمت خونه شمس به راه میفته!!...

 

*گذری بر "فارست گامپ" دوست داشتنی!

+همین شعر با صدای علیرضا جانِ عصار



 
MasiRika ۲۰ نظر

پنجره نوشت!


#سعدی


MasiRika

تا میایم یه غمیو فراموش کنیم یه غم دیگه هجوم میاره...


دیگه نمیتونم وقتی اومدی رو صفحه تلوزیون بلند بلند قربون صدقه ت برم و آرزو کنم همیشه نفس بکشی...



MasiRika

بانو....

 


 

MasiRika ادامه مطلب

network marketing!

مفهوم دوستی و رفاقت همونموقع گند زده شد بهش که
بعد 5 سال زنگ زدی به یه دوست قدیمی
 که چارتا بسته دستمال کاغذی کوفتی بهش بندازی!!!
MasiRika

پارادوکس!!

بعضیا انگار از اول قرار بوده "دون ژوان" باشن...

بعد وسط خلقتشون خدا تصمیمش عوض شده و تو گِلِشون چاشنی "جرویس پندلتون" اضافه کرده...!!

در عین اینکه وقتی پیششونی حس انزجار از خودت ، باهات گلاویز میشه و به حد غیرقابل توصیفی عوضی تشریف دارن ،

نمیتونی جذابیت و دوست داشتنی بودنشونو انکار کنی!!...




پ.ن: تا حالا به این فک کردین اگه خدا بخواد یه خلقت جدید بسازه چی میشه؟!...یه احسن تر مخلوقات!!

حاضریم سجده کنیم؟!...

فکرکنم انقدری ناسپاس هستیم که بریم تو زمره ابلیس و این بار خودمون خلقت جدیدو گمراه کنیم!!...


پ.ن 2 : این تصنیفو دوست دارم!حس خوبی داره! :)

گرفته هرکس ز لب لعل تو کام دل خود......نشد روا کامم ز تو وای وای بر دل من!!




MasiRika ۱۲ نظر

تا حالا خودت جلوت وایساده؟!....

هوا داشت تاریک میشد،مدادمو گذاشتم لای کتابم و از رو صندلی بلند شدم که در اتاقمو باز کنم...

وقتی درو باز کردم و سرمو برگردوندم..روبروی در ،جلوی پنجره...دختریو دیدم که پشت به من وایساده بود..

یه پیراهن دکمه دار پوشیده بود...به تنش زار بود..آستیناشو تا آرنجش تا زده بود...حتی رنگشم با لباس من فرق نداشت!فقط بخاطر تار بودن تصویری که جلو چشمم بود یکم تیره تر به نظر میومد..

فقط چند ثانیه دیدمش...ولی تو همون چندثانیه ای که به لطف پلک زدنای پشت سر هم از جلو چشمام کنار رفت،موهای تیره شو دیدم که درهم و شلخته بافته شده بود...انگار همه موهاشو جمع کرده باشه جلوش و خودش جلوی آینه با بی حوصلگی بافته باشدش و بعد بفرستدشون عقب...

عجیب بود که حتی با ربان قرمزی ته موهاشو بسته بود که من موهامو!!...

منجمد شدن دستامو و متعاقبا بی حس شدنشونو به وضوح حس کردم...انقدر وحشت کردم که حتی نتونستم لب لعنتیمو وا کنم و اصوات نابهنجاری تولید کنم...شاید اگه کسی خونه بود و تنها نبودم لبام انقدر به هم قفل نمیشد!

فقط اونقدری همت کردم که خودمو بکشونم بیرون خونه و رو پله ها بشینم و از ترس دوباره دیدن خودم گریه کنم...با هجوم فکر چیزایی که یادم رفته بود...این که چندوقت پیش تو اتاق بودم و وقتی اومدم درو باز کنم دیدم در از داخل قفل شده و خواستم بازش کنم که کلید توش شکست...یا اینکه بعضی وقتا حس میکنم یکی تو دیوار اتاقم قدم میزنه...یا صداهایی که وقتی خونه تنهام میشنوم...

نمیدونم...

شاید اولین آدمی نباشم که خودشو از پشت دیده...شاید حتی کسایی بودن که خودِ دیگه شونو لمس کردن...

ولی باید بگم هیچ چیزی تو دنیا ترسناک تر از اینکه خودتو ببینی نیست...

از این ترسیدم که نکنه الان خود واقعیم نیستم و اونی که جلوی پنجره بود..."منـ"ـیه که تنهام گذاشته!!...

اگه دنیا همینقدر انتزاعیه که من خودمو جوری که هیچ وقت ندیدم ، ببینم...از کجا معلوم یه روز پا نشم و نبینم که دیگه"من" نیستم و دارم جای یه "من" دیگه زندگی میکنم؟!

از کجا معلوم که ما همیشه یه "من" ثابتیم؟...میترسم یکی بیاد جای من و بهم بگه از این بعد من جای تو میخوام "من" باشم...

من از دیدن دوباره ی خودم میترسم...خیلی میترسم!...


+نگین میگه بخاطر کم اعتقادیته...مامانم میگه بخاطر فیلم ترسناکاییه که همش میبینی و شب از ترسش خوابت نمیبره!...بابا میگه فشار درساته...باعث میشه توهم بزنی!..ولی خب هیچ چیزی قانعم نمیکنه!...


MasiRika ۱۸ نظر
کمی‌ از «منـ»ی که دوست داشتم باشم...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان