Just a little longer

 

(2013)Warabe uta | the tale of princess kaguya

 

+ایسائو تاکاهاتا،خالق مدفن کرم‌های شبتاب و‌افسانه شاهزاده کاگویا از دنیامون‌ رفت.دارم فکر میکنم چه مرگ قشنگیه...بری و یه عالم دوستداشتنی از خودت برای بقیه یادگاری بذاری.

حس دلگرم کننده ایه که حتی اگه خودت حضور نداشته باشی هم بازم یجوری به بقیه آرامش برسونی...روحش هرجا که هست شاد باشه

MasiRika

به‌ یک دزد امین نیازمندیم

این آمریکاییا و فرانسویا و اسپانیاییا و کلا خارجیا خیلی خوبن...تو فیلماشون نشون میده مثلا بعد ۷۰،۸۰ سالی که از عمرشون میگذره،میرن از یه گنجه ای چیزی یه آلبوم خاک گرفته ی قدیمی رو در میارن،بعد خیلی رمانتیک طور عکسای خونوادگی زیباشونو نگاه میکنن دست میکشن روش، اشک گوله گوله از چشاشون سرازیر میشه و یه قطره به صورت اسلوموشن درست میفته رو صورت خندون خودشون تو عکس و ترررق و هر ذره ای به سمتی...

بعد من هرچقد فکرمیکنم نمیتونم همچین صحنه ای رو‌ تو آینده ی خودم متصور شم!البته این نه فقط مشکل من،بلکه مشکل بیش از نیمی از جمعیت‌ زنان ایرانه!

شما فک کن در آینده...با گیسوانی سفید شومینه رو روشن میکنی میشینی رو از این صندلی گهواره ایا که جلو عقب میره،دفتر دستک و آلبومو در میاری و نوه تو صدا میکنی که عکسای دوره ی نوجوونیتو نشونش بدی...

-این مامانمه...این بابامه....این داداشمه...(بعد اشاره میکنی به یه کپه سیبیل که یه گوشه عکسه) اینم منم!!

-این که مرده مامانبزرگ!سیبیل داره! -نه گلم!اون منم!  -تغییر جنسیت دادی؟! -نه! -پ چرا سیببل داری؟!  -تو دوره ی ما جزو مایملک اجباری محسوب میشده!اگه نداشتیم نمره انضباطمونو کم میکردن! -یعنی هر صبح میومدن چک میکردن که یه بار یه تار ازش کم نشده باشه؟! -آره!  -مامانبزرگ چیزی زدی؟!‌:|

بعد شما اجازه نداشتی با پشت دست بکوبونی دهنش؟!حق نداشتی با رنده ی کند ریز ریزش کنی اون لحظه؟!واقعا که این بچه های صده ی ۱۴۰۰ای موجودات عجیبین...

مشکل بعدی اینه‌ که هیشکی به ما یاد نداده بود چه ژستی مناسب چه سن‌و‌چه مکان‌ و چه موقعیتیه!یکی نبود بگه این ژستی که کف دستاشونو میچسبونن به هم میذارن یه سمت صورتشون سرشونو خم‌ میکنن که مثلا من لا لا،برای بچه ی نهایتا ۳،۴ساله تعبیه شده،نه تو ی خرس‌ گنده ۱۳،۱۴ساله!یا مثلا این لب غنچه کردن و بوس فرستادن سمت دوربین ،با سیبیل اصلا چیز قشنگی از آب در نمیاد!

از طرفی خب امکانات الان که نبوده،شونصد تا عکس بگیری یدونه شو که خوب افتادی بذاری پروفایلی جایی...دوربین داشتیم با نهایت جایگیری فیلم ۳۶تایی!که انگار یکی یه جایی تو‌ خاک فحش کاشته بود واسه اونی که نگاتیوو تموم کنه!واسه همین هیشکی جرئت نمیکرد تو یه موقعیت از ۵،۶تا بیشتر عکس‌ بگیره...تو همونا اگه خوب افتادی که عکست میرفت تو آلبوم و موندگار میشدی...ولی اگه حواست نبود و‌ دهنت مث گراز باز بود یا در حالت نامعقولی وایساده بودی....متاسفم اما بازم عکست میرفت تو آلبوم و در اذهان نسل های آینده ی خونواده با همون شمایل موندگار میشدی...دیگه همینه دیگه...عکس نیکو‌گر بماند ز آدمی و اینا!

بابای منم اینطوری نبود که اگه ببینه تو یه عکسی بد افتادی بندازتش سگ بخوره...اگه خود خدائم میومد دست بابارو میفشرد که بیا جوونمردی کن این عکسه رو بده من هیزم جهنمش کنم،عیبه دخترت شبیه وزق افتاده توش،بابای من بازم به روی خودش نمیاورد و با چسب دوقلو میچسبوندش به آلبوم و میگفت میمونه حالا تو آلبوم موقتا!بعدا یه عکس دیگه جاش میذارم!...دیگه با معنای موقتم که همتون آشنایی دارین!..

امیدوارم اگه دزدی چیزی میزنه به خونمون،اول از همه این آلبومارم ورداره ببره با خودش..

اسیر شدیم بخدا...

 

پ.ن : دور همیم یه آهنگم گوش بدیم!

وسط قلبم(زنده)...شاهکار بینش پژوه

MasiRika ۲۰ نظر

موردیانه

۱.جدیدا به این فکر میکنم که گوزن چقد جذابه و چقد دوس دارم یه دونه شاخ بلندشو داشته باشم،بنشونمش جلو شوفاژ جوراب رنگی پنگیامو که شستم به شاخش آویزون کنم خشک شن.

خلاصه گفتم که کسی برا تولد سال بعدم دو دل نباشه چی بگیره برام

 

۲.پسربچه های آزاری کوچمون که همتون میدونین چقد چشم دیدنشونو بخاطر عربده کشیاشون ندارم از اول اسفند شروع کردن به ترقه زدن.

نمیدونم چیو میخوان پاس بدارن...اگه آیین پاک زرتشتی و یادبود کوروشه که والا خود کوروش که آسوده خوابیده بود با سرو صداهای شما بیدار شد داد زد : نکن حیوان

 

۳. بعضی وقتا یادم میره تازه یه دهه + نه دهم دهه از عمرم گذشته‌...حس میکنم پیرزن ۸۰ساله ایم که ویلچرشو گذاشتن جلو پارک هواش عوض شه...منتها من جای لذت بردن از سروصدای بچه ها فقط دارم حسرت میخورم که چرا قبل از اینکه دندونام بریزه پشت لبمو پیرسینگ نکردم یا چرا قبل اینکه پاهام از کار بیفتن ازین دامن گل گلیا برا خودم نخریدم زیر بارون باهاش چرخ بخورم

 

۴.نشستم جلو‌ دکتر پوستم و گفتم مژه و ابروم درد میکنه،انقدر که دونه دونه شونو میکنم تا برسم به اونی که دردش دیوونم کرده...برخلاف انتظاری که بخاطر عکس العملای بقیه نسبت به این قضیه ازش داشتم نه تعجب کرد نه خندید،فقط گفت عصبیه و باید برم پیش روانپزشکی چیزی...گفتم اگه کسی مشکل مشابه منو داشت بره دکتر بعد بیاد بهم بگه‌چه‌گلی باید به سرمون بگیریم‌ 

 

۵.آقا یوسفو آوردم تو‌ اتاقم،با برگای بادمجونی خوشرنگش که دورش دون دونای سبز داره کل دی اکسید کربنای گوشه‌کنارو بلعید.فقط شبا که دارم میخوابم حس میکنم داره به عکس فروغی رو‌ دیوارم نگاه میکنه...یه چیزی بین این دوتا هست،تهش میفهمم

 

۶.داشتم تو این سایتای فروش وسایل هری پاتر میگشتم...دیدم چوب دستی جینی ویزلی و دراکو‌مالفوی ۱۰۰تومنه..پولمو از دهن سگ‌ در نیاوردم که ۱۰۰ هزار تومن بدم چوب دستی دراکو رو دستم بگیرم...انگار مثلا خدای نکرده مریضم

ولی دارم پولامو جمع میکنم چوب دستی دامبلدورو بگیرم...۳۴۵تومنه،روشم نور ال ای دی داره...اونو بخرم دیگه هرکی‌ موقع غذا خوردن دهنشو صدا داد یه آواداکداورا میگم از شرش راحت میشم

 

۷.من به هرکی قشنگ بخونه حسودیم میشه،غبطه و این لوس بازیا نه،حسادت مطلق، دلم میخواد سر به تنش نباشه ...به صورت استعاری-کنایی البته!

به این دختره جدی خیلی حسودیم میشه...خیلی

یکی بود که میخوند....سپیده وحیدی

MasiRika ۲۹ نظر

رفتی و همچنان به خیال من اندری!

صبح کلاس داشتم،گفتم یکم‌تو این هوای یه‌ماه مونده به بهار قدم‌ بزنم.از این بارون خورده ریزه هام میاد،یکم این نابسامانیارو بشوره ببره!

هوا یکم مه داشت،صدای گنجشکام میومد،خلاصه شرایط خیلی مناسب بود برای ایجاد عشق در‌نگاه اول و این بساطا که خب تو اون ساعت صبح و تو این هوای سوز دار سگ نمیاد بیرون قدم بزنه چه برسه به یه‌کیس مناسب که ترکیب چهره ش‌ جوونیای جک نیکلسون‌و گری اولدمن باشه و صداشم یه چیزی تو‌مایه های محمدرضا فروتن ، که خب بالاخره تو همون نگاه اول و دوم جذابیتش یه لگدی بزنه!

وایسادم کنار خط عابر تا ماشین سفیدی که داشت میومد رد شه تا برم اونور خیابون،تو عوالم خودم بود و داشتم فک میکردم‌ کاش سامان گلریز عموم بود و بعد کلاس ناهار میرفتم پیشش که یهو ماشینه چلپ زد تو‌ چاله و با صدای پرزشتککک مانندی دو سه لیتر مخلوط گل و آب پاشیده شد روم!با سر و وضع درمونده م برگشتم سمت ماشین سفیده که داشت دور میشد و از ته دلم چهارپنج تا فحش درست درمون که خب مطمئنا مناسب بیان در این فضای فرهنگی نیست فرستادم براش!شده بودم عین اندی تو شاوشنک وقتی غوطه ور در گل و مدفوع و فاضلاب چندین مایلو طی کرد تا به رستگاری برسه.چیه این بی آبی و خشکسالی که میگن؟اندازه کل آب دریاچه ارومیه که خشک شد تو همین یه چیکه چاله بود که...

بله داشتم عرض میکردم...همونطوری داشت فحشای پر و‌پیمون تری به ذهنم میرسید که یهو دیدم یارو زده رو ترمز و‌ داره دنده عقب میگیره!به‌سرعت برق‌و باد کل چیزایی که تو فیلما دیده بودم و یه سری فانتزیای خودم از جلو چشمم رد شد که بله الان میاد خواهش میکنه منو برسونه به مقصدم و کلی عذرخواهی و بعدشم یکم آشنا میشیم و چندماه بعدم‌ منو دعوت میکنه یه رستورانی و حالا چی بپوشم و اینا...دیگه رسیده بودم به صحنه ای که جعبه حلقه رو باز میکنه میذاره جلوم و منم بعد چندثانیه میبندمش و میگم ببخشید ولی من زندگیمو همینطوری دوس دارم که خب طرف رسید بهم و یکم جلو تر ازم ترمز‌ کرد...ماشینشو‌ گذاشت روشن بمونه و پیاده شد.موهاش جوگندمی بود و سنش حدودا ۳۰وخورده ای میزد...خب تا اینجا که بحمدالله مقبول بود شرایط!داشتم گلومو صاف میکردم که در جواب عذرخواهیش بگم خواهش میکنم این چه حرفیه پیش میاد! که تا رسید بهم شروع کرد به داد و بیداد و‌ ننه من غریبم بازی که «خانوم مگه کنار چاله جای واستادنه؟!»

چندثانیه بهت زده بخاطر این حرکت عجیب غریبش وایسادم نگاش کردم،بعد به سختی جمع و جور کردم خودمو گفتم ببخشید دیگه من چاله رو اینجا نکندم!

انگار که مثلا جاستین بیبره،هواپیماش در حال پریدنه و منم دختر تینیجریم که کشته مرده ی اخلاق مزخرفشم و آویزون گردنش شدم تا باهاش سلفی بگیرم با کلافگی گفت : من دیرم شده خانوم‌ محترم!

گفتم بفرمایید آقا من که نگهتون نداشتم!

مردک بی ادب بدون اینکه یه عذرخواهی خشک و خالی از دهنش در بیاد رفت نشست تو ماشین و گاز داد رفت!یعنی واقعا رفتا!

مسیر منتهی به مقصدو  که با سر و وضع درب و داغون میپیمودم به این فکر میکردم که کاش جعبه حلقه رو‌ تو سرش خورد میکردم!این چرا اینطوری کرد؟!

خلاصه به این هواها اعتماد نکنین!عشق و عاشقی و اینارم بندازین چندماه بعد!

بمونین تا بهار که چاله چوله ها خالی باشه...


پ.ن :جدی کسی اینجا با سامان گلریز نسبتی نداره؟مدیونین اگه شامی چیزی دعوتتون کنه خونه ش و منو با خودتون نبرین

پ.ن ۲ : چندوقت بود به یه لیست از فیلمای موردعلاقه م فکر میکردم،که هروقت دلم خواست کم‌و زیادش کنم.گفتم اینجا بنویسمش!الان یکم حس سبکی دارم،البته اگه نصفه شب یهو بیدار نشم و اسم فیلمایی که جا انداختم یادم نیاد!

پ.ن ۳ : خیلی وقته خویشتنداری کردم و آهنگ قدیمی قشنگامو اینجا نذاشتم!هیشکیم یادآوری نکرد!به روی خودم نمیارم که این یعنی هیچوقت آهنگامو دوس نداشتین و همیشه با اکراه گوش میدادین!-_-

پ.ن ۴ : حتی خیلی وقت بود کیسه کیسه پی نوشت نامرتبط نپاشیده بودم ته پستم!اصلا لذتش داشت یادم میرفت...چیه این اداها؟!

MasiRika ۲۶ نظر

مینیمال ویشز (6)

کاش پیچک بودم؛میپیچدم دور تنت...رو لبات شکوفه میدادم!...


+

برف روی کاج ها...کارن همایونفر

MasiRika

عروس گوله [پست صوتی]


نمایش آیینی «عروس گوله»،از سالای خیلی دور تو شرق گیلان اجرا میشده.

غولی که نماد سیاهی و سختی سرما و زمستونه،عروس گوله یا نازخانم که نماد عید و طراوت و کشت برنجه،و‌ پیربابو که نشون دهنده عزم و اراده برای از سرگذروندن ظلمت زمستون و رسیدن به نوروزه،از اعضای اصلی نمایشن.

داستان از این قراره که غول (که عموما جوون قوی هیکلیه که صورتشو با ذغال سیاه کردن و لباسی از کاه و کولوش[kolosh] بهش پوشوندن) معشوقه ی پیربابو،عروس گوله،رو به اسارت میگیره،و نبردی بین پیربابو و غول برای نجات نازخانم شکل میگیره.

«عروس گوله» هرسال نزدیک عید تو شهرا و روستاها و حتی خونه به خونه اجرا میشده‌ و مردم دسته جمعی شعرای عیدانه میخوندن و رقص و پایکوبی میکردن و به نمایش دهنده ها تخم مرغ و آرد و سکه عیدی میدادن.

روایات مختلفی از داستان اصلیش وجود داره،داستانی که من براتون به گویش گیلکی میخونم،با اندکی تغییر و اضافات،از کتاب «پژوهش های فرهنگ عامه شرق گیلان» از مرحوم محمدولی مظفری‌ه.

بشنوید :)


آهنگ عروس گوله از استاد پوررضا:



پ.ن:عروس گوله هنوزم نزدیک عید تو شهرای زیادی اجرا میشه ولی خب متاسفانه تو سالای اخیر با تلاش دوستان متعصب،محدودیتای زیادی تو اجرا و ترانه ها براش پیش اومده.

پ.ن 2: اگه عید گذرتون به گیلان خورد،موزه میراث روستایی سراوان هرسال شهرای مختلفو برای اجرای عروس گوله و نمایشای آیینی دیگه مثل رابچرّه و نوسال دعوت میکنه.

پ.ن 3 : اگه ایرادای تو متن و صدا و لهجه هست بر من ببخشایید!:)

+برای روز زبان مادری،با کمی تاخیر!

ممنون از آقاگل و این چالششون،اینم پست سال پیش که زحمتش به گردن مسترمرادی بود:)


MasiRika ۲۵ نظر

از اوناست که بر اوناست!

شما همین الان یه دونه از این کره زمین گردونه ایا بگیر دستت ، بچرخونش رندوم دست بذار یه نقطه ایش!اگه اون نقطه ایران نباشه قطع به یقین انسان های ساکن در ناحیه محدود به انگشت سبابه ی شما ، تحت تاثیر جبر جغرافیایی قابلیت پیمودن مسیر موفقیت ازشون گرفته شده و آرزوی هپی لایف و آسودگی رو هم با خودشون به گور میبرن.

شما همینجای بحثو داشته باش که من یه گذری بزنم به سینمای فاسد هالیوود در این یک سال اخیر...

کوین اسپیسی که دیگه معرف حضور اکثریتتون هست...چندوقت پیش یه آقایی اومدن گفتن من وقتی ۱۴سالم بود آقای اسپیسی قصد داشت تو خونش به من تجاوز کنه.بعد این جریان چندین نفر دیگه م گفتن بله این آقا در تموم این سالهای حضورش در سینما مارو آزار و اذیت کرده و خیلیا محکومش کردن به بدرفتاری های جنسی... از این رو نتفلیکس برای حمایت از این موج و محکوم کردن همچین اعمالی کوین اسپیسی رو که نقش اول سریال هوس آو کاردز بود از فصل آخر حذف کرد و گفت برو بتلپ سر قبر مردگانت مردک تجاوزکار.


ازونطرف اشاره ای داشته باشم به رومن پولانسکی...کارگردانی که 40 سال پیش تو مهمونی خونه جک نیکلسون به یه دختربچه 13 ساله تجاوز کرد و بعد از شکایت کشی و این حرفا از آمریکا فرار کرد که یه وقت نیان بگیرن بندازنش هلفدونی...پرونده شم در تمام این سالها باز بوده تا جایی که حتی چندسال پیش فیلمش اسکار گرفت و یه تُک پا نیومد آمریکا اسکارشو بگیره ببره بذاره رو طاقچه خونشون!


چرا راه دور بریم اصلا...از جیمز فرانکوی زیبا براتون بگم که تو مراسم گلدن گلوب امسال یه سنجاق سینه ی حمایت از جنبش Me too زده بود به یقه کتش و قبل اونم گفته بود همه جوره پشت این افشاگریا هست و دمتون گرم که پته ی این متجاوزا رو میریزین رو آب و خدا الهی به زمین گرم بزندشون!

خلاصه ایشون بعد عمری سابقه هنری تو گلدن گلوب 2018برنده بهترین بازیگر مرد کمدی شد،همچینم ترگل ورگل اومد جایزه شو گرفت و به ثانیه نکشیده بودکه یکی اومد تو توییتر نوشت جیمز فرانکوی فلان فلان شده به من تجاوز کرده،چهار نفر دیگه م اومدن تایید کردن که بعله به ما نیز!سوالی که من از جیمز فرانکو دارم اینه که شما دیگه چرا آقا ؟! شما که اصن روم به دیوار اشارتی اگه بکردی همه جمیعا به سر به جای سلام؟!تو که ازون لبخند دلرباهای تو اسپایدرمن رو لبت میومد کسی طاقت نه گفتن نداشت بهت!چی کم داشتی نامسلمون؟!

حالا من دیگه کاری به راست و دروغ این ادعاها ندارم و همینقدر براتون بگم که با وجود به اثبات نرسیدن جریان و زیر بار نرفتن جیمز فرانکو،از نامزدی اسکار حذفش کردن و الان نشسته ور دل داداش کمی کمتر زیباتر از خودش و داره های های بخاطر این گندکاریا اشک میریزه!

حالا چرا میگم اینا دچار جبر جغرافیایی شدن؟چون همین دوستان محترم اگه تو ایران حضور داشتن نه تنها کسی کاری بهشون نداشت،بلکه به جبران مورد ظلم واقع شدن توسط عده ای هوچی گر که الکی همه چی رو‌گنده میکنن،لپشون توسط آقایون بالا کشیده میشد که فدا سرتون چهارتادونه تجاوز و سیاه کردن زندگی این و اون که این حرفا رو نداره!

شاید بگین موفقیت های هنری ای که بهش دست پیدا کرده بودن چی؟تو ایران که نمیتونستن انقد پیشرفت کنن!باید بگم این چیزا که نون و آب نمیشه واسه آدم!تهش میرفتن مث گلزار تو تبلیغ تلویزیون،خرت خرت آبمیوه پاکتی میخوردن و میگفتن وانت سبزه،تیر چراغ برق،درد بابام و چند میلیارد واسه همین سه تا کلمه به جیب میزدن.

البته باید اشاره کنم که مملکت همچین بی در و پیکرم نیست که مث نقل و‌نبات تجاوز کنی و بری رد کارت...نمونه ش همین حاج طوسی که عمری در محفل بزرگان کلام الله قرائت کرد ولی ...جان؟!تبرئه شد؟!چجوری؟!...هیچی آقا...حله...

MasiRika ۱۲ نظر

مینیمال ویشز! (5)

 

 

میخوام تمام امشبمو بشینم کنار پنجره ی اتاقم ، دستامو بزنم زیر چونه م و بشینم منتظر اون جغده که میخواد واسم دعوتنامه ی هاگوارتزو بیاره..

شاید از یازده سالگیم‌داره میگرده دنبالم و‌ هنوز نتونسته پیدام کنه!...

 

+

 Harry potter(2001)...john williams

MasiRika

برنامه ریزی جامع مقابله با فوبیاهای درون!

تصمیم گرفتم برای اینکه با ترسای بیمارگونه م مبارزه کنم ، یه لیست ازشون بنویسم و سعی کنم تک تک با هرکدومشون گلاویز شم تا بتونم کنار بذارمشون!


ترس پرش از ارتفاع: نه فقط ارتفاع،بلکه هر سطحی که حتی نیم‌متر با زمین فاصله داره.چندبار رفتم رو‌ مبل یا تخت سرپا وایسادم و سعی کردم‌ جفت پا ازش بپرم پایین!ولی واقعا توانشو نداشتم!هی قربون صدقه ی خودم رفتم ،به خودم وعده وعید دادم که ازین بستنی گرد پسته دارا واست میخرم،ولی نشد!همش تصورم از پریدن استخون ساق پاییه که از شدت ضربه از زانو زده بیرون!

ترس از هر نوع جونور اعم از پرنده،جونده،خزنده به جز تمساح بیرون از آب : یه همستر داشتم،هرموقع میخواستم بهش غذا بدم مثلا یه حلقه‌ هویج برمیداشتم از راه دور پرتاب میکردم‌ تو‌ آکواریومش بعد میدویدم میرفتم سنگر میگرفتم!همستره م وایمیستاد پوکرفیس منو‌ نگاه میکرد که خب ابله،اگه میترسیدی چرا منو خریدی! آخرشم وداع عاشقانه ای باهاش داشتم و همچین که دستامونو از رو شیشه به هم چسبونده بودیم بهش گفتم دوست دارم،ولی بخاطر‌ خودت باید از هم جداشدیم...اونم گفت زر نزن بابا،دختره ی بی عرضه، بعدشم رفت با یکی بهتر از من!

درکل همیشه میترسم که ممکنه الان گازم بگیرن یا پنجول بکشن!منتها تمساح بیرون از آب یکم کُنده بچه م..تا بیفته دنبالم گازم بگیره طول میکشه،هم اینکه دهنش گشاده و یهو سر آدمو میکَنه میندازه دور،درد موضعی نداری دیگه ، در دم تموم میکنی!

ترس از سرما تو‌ خواب مردن : نمیدونم چند در میلیون امکان داره یکی که هفت هشت تا لایه لباس ضخیم پوشیده،و تختشو چسبونده به شوفاژ و پتوش با اره برقیم پاره نمیشه،از سرما تو ‌خواب دار‌فانی رو ‌وداع بگه،ولی خب خیلی ترسناکه که تصور کنی صبح جسد سفید و منجمدتو پیدا میکنن،در حالی آخرین نگاهت به در اتاقت بوده تا بیان و نجاتت بدن...

ترس از کشیده شدن ناخون رو‌ این‌دفتر طلقیا : ترسم بخاطر اینه که هروقت یکی دستش میخوره بهشون و صدای ناهنجار خرچ خرچشو میشنوم،به تنم رعشه میفته و همه ی دندونام درد میگیره.اینه که وقتی نگاشم میکنم یا حتی شکلشو تصور میکنم همین احساسات بهم دست میده و همیشه ترس مواجه شدن باهاشو دارم.

ترس از خفه شدن تو زیردریایی:من نه بابام زیردریایی داره،نه مامانم،و نه حتی اجدادم کف پاشونو تو زیر دریایی گذاشتن،و خب طبیعتا نه حتی زیر دریایی رو جز تو‌ کارتونا جایی دیدم!ولی خب خوف دارم که نکنه به دلایلی برم تو زیردریایی و بریم هزاران فرسنگ زیر‌دریا و بعد همونجا زیردریاییه پنچر شه و نشتی بزنه و مائم همونجا به لقا الله بپیوندیم.

ترس از کالری نون خامه ای: برای فردی مثل من خوردن نون خامه ای فقط در وهله ی اول جذاب به نظر میاد،چون بعد خوردنش تازه سرزنش شدن بوسیله وجدان درونیم شروع میشه!میدونی این نون خامه ای که خوردی چه حجمی از خامه و شکر داره؟!میدونی هر یدونه نون خامه ای 300کالری داره؟!میدونی برای سوزوندن کالریش‌باید نیمساعتی مثل اسب بدوی؟!الان عذابی که من دارم میکشمو حس میکنی؟!فکر میکنی خوردنش ارزش اینو داشت که سلامتیتو زیر پا بذاری؟!میدونی هر یدونه نون خامه ای که میخوری انسولینای خونت چه خنجی به صورتشون میکشن؟!

خلاصه انقد این وجدانه زرت و‌پرت میکنه که به کل اون چندثانیه لذتی که از خوردن نون خامه ای بردمو از ذهنم پاک کنم.

الان برای شروع تصمیم گرفتم از همین مورد آخر شروع کنم!برای مبارزه با ترس از کالری نون خامه ای،همین الان دارم شال و کلاه میکنم برم شیرینی فروشی یه پاکت نون خامه ای واسه خودم بگیرم و بدون در نظر گرفتن عذاب وجدان بشینم لب پنجره با چای دارچینی بخورمش!

اصلا حقیقتشو بخواین همه ی هدفم از نوشتن این متن و برنامه ریزی برای مبارزه با ترسام و اینا واسه این بود که هوس نون خامه ای کرده بودم ، منتها نمیدونستم چجوری دهن وجدانمو ببندم!

MasiRika ۲۱ نظر

I hope you die very soon!!


هر انیمیشنی که از دیزنی و پیکسار دیدین بریزین دور چون این انیمیشن بهترین چیزیه که تا الان ساختن،یا در آینده خواهند ساخت!

 (coco (2017 راجب پسریه به اسم میگل که علاقمند به موسیقیه ولی خانوادش به خاطر اتفاقی که برای اجدادشون افتاده، با  موزیسین شدنش شدیدا مخالفن.طی یه اتفاقاتی میگل به سرزمین مرده ها میره...

باورای سنتی مکزیکیا درمورد دنیای بعد از مرگ و موسیقی جذاب فولکلورشون حس عمیقی رو به آدم منتقل میکنه.

فکرمیکنم دیگه زمانش رسیده بوده که دیزنی دست از ساخت انیمیشنایی که فقط در لحظه جذاب به نظر میان،مثل فروزن و زوتوپیا، برداره و یه اثر موندگار خلق کنه.پیکسار یه اثر محشر تر از up ساخته،کی میتونه باور کنه؟!

حقیقتش اولش که این انیمیشنو ندیده بودم حس خوبی بهش نداشتم،کلا از چیزایی که یهو همه گیر میشن خوشم نمیاد،و خب کوکو انیمیشنی بود که  زمانی که فقط تو سینما اکران شد امتیازش(8.9) از هر انیمیشنی بیشتر شد،حتی شهر اشباح میازاکی !

من آدم گند چیزی در بیاری هستم!میدونم اگه الان افسار کلامو از دست بدم تا صبح میشینم به تعریف کردن ازش و حال همتونو به هم میزنم!پس فقط پیشنهاد میکنم که ببینینش و همراه شدن با فیلمی که در تمام مدت دیدنش بغض دارینو تجربه کنین!:)

پ.ن:در مورد این گند در بیاری خودم لازمه اشاره کنم به بدون اغراق بیشتر از صدبار دقیقه ی ۱۸فیلم «دیوانه از قفس پرید»و دیدن.انقدر که جک نیکلسون اونجا دلفریب و حال خوب کن میخنده و قشنگ رفتار میکنه!کاش یه جک نیکلسون کوکی داشتم،میذاشتمش جلوم کوکش میکردم همینطوری برام میخندید!

این فیلم (1975 one flew over the cuckoos nest) دوست داشتنی ترین فیلمی بوده که تا به حال دیدم.دیدن این یکیم پیشنهاد میکنم بهتون!اگه بعد دیدنش عاشق جک نیکلسون نشدین بیاین زیر همین پست منو چال کنین!(البته من ترجیح میدم نشین،روحیه انحصارطلبیم آسیب میبینه) 

MasiRika ۱۸ نظر

ظاهر vs باطن

یعنی هرجور که حساب کتاب کنی نمیشه هضم کرد که بعضی آدما همیشه فرهیخته باشن و لایف استایلشون مادام العمر به های کلاس ترین شکل ممکن باشه!به هرحال گل با گل که فرق نداره...بواقع در بطن هممون یه نوع گل استفاده شده.نمیشه ما اینطوری اونا اونطوری!

شما همین شمس و مولانا رو در نظر بگیر که هرشب میرفتن سماع،با نوای دف و‌تنبک و تار پیچ و تاب میخوردن و چین دامن پخش میکردن هوا و به حالت خلسه و عرفان ورود مینماییدن و هرکسیم که نظاره شون میکرد در دل غبطه میخورد و‌میگفت که کاش من نیز در زندگی اینگونه از ظواهر پوچ دنیوی دست میبریدم و خود را وقف مدارج بالای عرفان مینموییدم!...نمیشه که همش همچین!من مطمئنم یه شب جمعه ای وسط هفته ای چیزی بوده که اینا جمع شن دور هم...تشت وارونه کنن روش ضرب بگیرن،مولانا بره وسط هلیکوپتری بزنه...بعد همچنان که دستاش پشت گردنشه و داره کمرشو مث عقربه ی ساعت شماطه دار ۳۶۰درجه میگردونه،شمس شاباش بذاره دهنش!

یا مثلا جورج کلونی-که فتبارک الله جدا- که همیشه با پرستیژ و جنتلمنه و انگارکن از همون بدو تولد کت شلوار به تنش وصله پینه بوده و بند نافشو از رو کراواتش چیندن،یحتمل  تو خونه ش بلوز کهنه گل گشادشو نصفه نیمه میکنه تو پیژامه ی سفیدش که روش گوسفندای آبی صورتی داره،بعد میشینه رو سفره قرمه سبزی میخوره با از این پیازا که مشت میزنن هشتر و وشتر میشه!(بزرگوار خودشون فرموده بودن قرمه سبزی دوس دارن)

حالا برعکسشم وجود داره...مثلا همین خودمو مثال بزنم براتون جا بیفته...من همیشه که همینطوری بی شعور و بی درک نیستم که!بعضی وقتا خیلیم معقول به نظر میام!یا مثلا درسته که کل هفت تا قسمت اره (saw) رو نشستم با عشق دیدم و همه ی صحنه های خون و خون پاچیش به در و دیوارو بلعیدم،ولی دلیل نمیشه با هر بار دیدن فهرست شیندلر به پهنای صورت اشک نریخته باشم و به هرچی دستم اومده خنج نکشیده باشم!

یعنی میخوام بگم انسان حد متعالی پارادوکسه و شما نمیتونی از رو‌ظاهرش باطنشو دریابی!

البته این پیامو میتونستم با گذاشتن ازین عکسایی که خط صافه بعد کج و لوج به نظر میاد منتقل کنم،زیرشم بنویسم با چشمهایی که اینقدر خطای دید دارند یکدیگر را قضاوت نکنیم!منتها دلم خواست شرحش بدم که شما کامل درکش کنین و خدای نکرده این یه لقمه پولی که از وبلاگ در میارم حروم نباشه.

MasiRika ۳۰ نظر

برای سیاوش

اسمش سیاوش بود.با اینکه ۲۴سالو پر نکرده بود ولی یه مشت موهای سفید خودشونو میون موهای خرمایی مواجش جا کرده بودن.موهای بلندشو همیشه پشت سرش می‌بست.هرموقع موهاشو باز میکرد تا دوباره جمعشون کنه خیره میشدم به دستاش که ببینم با چی میبندتشون،برام جذاب بود که تصور کنم تو یه خنزرپنزرفروشی یا همچین جایی،وایساده جلوی یه مشت گیره سر و کش موی صورتی دخترونه و داره از بینشون یه کش مشکی رو میکشه بیرون....

MasiRika ادامه مطلب

می too ، یو too ، همه too!

warning! متنی که در ادامه مشاهده میکنید از روی غرض ورزی نوشته شده و نگارنده اعصاب معصاب درست حسابی نداشته است.از این رو عفت و امانت کلام را رعایت ننموده و اغراقات بیش از حدی را در تفسیر مقاله ی مذکور به کار برده است.

 

MasiRika ادامه مطلب ۲۶ نظر

Freedom to love for all

تو یه وبلاگی یه پسر همجنسگرا از عشقی که خودش و‌پسر دیگه ای به هم داشتن نوشته بود،یه دختری کامنت گذاشت و‌با لحن زننده ای تحقیرش کرد و نوشت تو و‌ امثال تو چندش آورین...حیوونائم با همجنس خودشون نمیمونن،از دیدنت حالت تهوع بهم دست میده.

پسره جواب داده بود:کجای کار میلنگه؟

اینکه من با وجود یه انسان دیگه آرامش گرفتم،یا اینکه تو از دیدن آرامش یه انسان دیگه اینطوری منزجر و عصبی شدی؟

 

فکر کردم به اینکه از کی یادمون رفته سوای هر جنسیتی که داریم انسانیم؟

 

+

واسه کندن از این برزخ گریزی غیر دنیا نیست...نمی دونم ولی شاید بهشت اندازه ما نیست

MasiRika

من امروز اون خرمالو رو از شاخه چیدم‌و گذاشتم تو جیب ژاکتم


بهم میگفت نوزده سالگی مثل آخرین خرمالوی درخت تنهای گوشه ی دیوار میمونه...نه اونقدر‌ رسیده که بتونی طعم گسشو‌ تحمل کنی،نه اونقدر‌‌ی کاله که بشه ازش دل بکنی و بذاری رو شاخه بمونه. 28 / آذر / 96



Lili......Aaron.......متن

+۵سال پیش که روز تولدم بهش گوش میدادم‌ لیلی خودم‌میشدم و‌به خودم میگفتم I'll be your guide ...امسالم به خودم‌ میگم،ده سال دیگه م اگه باشم باز‌ میگم there's still a place for people like us

MasiRika
کمی‌ از «منـ»ی که دوست داشتم باشم...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان